کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکنون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکنون
لغتنامه دهخدا
مکنون . [ م َ ] (ع ص ) پنهان داشته شده و این صیغه ٔ اسم مفعول است مأخوذ از کَن ّ که به معنی پوشیدن است و چون گوهر قیمتی و خوش آب را به محافظت پوشیده دارند لهذا مجازاً گوهر مکنون گوهر قیمتی و خوش آب را گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پنهان داشته . (ناظم ا...
-
جستوجو در متن
-
مکنونة
لغتنامه دهخدا
مکنونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) پنهان داشته . (ناظم الاطباء). تأنیث مکنون . رجوع به مکنون شود. || جاریة مکنونة؛ دختر مستوره ٔ باپرده . (منتهی الارب ). دختر مستور پردگی . (ناظم الاطباء).
-
کنین
لغتنامه دهخدا
کنین . [ ک َ ] (ع ص ) پوشیده و پنهان و مخفی . (ناظم الاطباء). مستور. (اقرب الموارد). نهفته . مکنون . پوشیده . نهان . پنهان داشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تان
لغتنامه دهخدا
تان . (اِ) دهان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کوچک تانی که در حکایت ریزد همه دُرهای مکنون . عماد (از فرهنگ جهانگیری ).|| بعضی اندرون دهن را گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ناظم الاطباء شود.
-
مجرفه
لغتنامه دهخدا
مجرفه . [ م ِ رَ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) مجرفة : در مجرفه فرّاش مجلسش رامکنون جبال و بحار باشد. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 131).رجوع به مجرفة شود.
-
پنهان کرده
لغتنامه دهخدا
پنهان کرده . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مکتوم . مستور. مکنون . مخبوء. خَب ْء. خَبی ٔ. خَبیئة. (منتهی الارب ). کمون . (دهار).
-
خوارتر
لغتنامه دهخدا
خوارتر. [ خوا / خا ت َ ] (ص تفضیلی ) حقیرتر. پست تر : مرا خوارتر چون سه فرزند خویش نبینم بهنگام بایست بیش . فردوسی .گر کف او را مسخرستی دریاخوارترستی ز سنگ لؤلؤ مکنون .فرخی .
-
زیبال
لغتنامه دهخدا
زیبال . (اِ) کنایه از اسب و اشتر و هر حیوانی تندرو باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شیر تند و این منقول است از زفان گویا (کذا). (شرفنامه ٔ منیری ) : ولیکن ارچه چنین است هم پدید بودخسک ز لؤلؤ مکنون و روبه از زیبال .ازرقی .
-
لاَّلی
لغتنامه دهخدا
لاَّلی . [ ل َ ] (اِخ ) از شعرا و قضات عثمانی در قرن دهم هجری از سنجاق ساروخان . وی از محضر درس کمال پاشازاده ٔ مشهور استفاده کرده است . این مقطع او راست :خیال خرده فکرایت وصف دنداننده دلدارک لاَّلی تا که نظمک او له در و گوهر مکنون .(قاموس الاعلام تر...
-
خازن
لغتنامه دهخدا
خازن . [ زِ ] (اِخ ) فؤاد سمعان . صاحب کتاب در مکنون در جمیع انواع صنایع و فنون است . در جزء اول آن حدود 100 فایده ٔ صناعیه است این کتاب در مطبعه ٔ الارز بسال 1900 م . چاپ شد. (از معجم المطبوعات ج 1 ص 810).
-
جخجخة
لغتنامه دهخدا
جخجخة. [ ج َ ج َ خ َ ] (ع مص ) بر زمین زدن کسی را. || بددلی کردن . || بانگ کردن . || پنهان نمودن مکنون دل خود را. || درآمدن در میانه ٔ چیزی . || گفتن جخ جخ . || جماع کردن با جاریه ٔ خود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (قطر المحیط)...
-
قاصرات الطرف
لغتنامه دهخدا
قاصرات الطرف .[ ص ِ تُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) ج ِ قاصرةالطرف . زنان که بجز روی شوهران خود به روی دیگری چشم باز نکنند. (ناظم الاطباء). زنانی که گوشه ٔ چشم به سوی غیر شوهران خود نگردانند. (غیاث اللغات ) : و عندهم قاصرات الطرف عین کانهن بیض مکنون . (قرآن 48...
-
مکنونات
لغتنامه دهخدا
مکنونات . [ م َ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مکنونة. نهان داشته ها. نهفته ها : حزم اوکه ... از مغیبات و مکنونات قدر خبر می دهد. (سندبادنامه ص 12). هرچه خواست بیافرید از مکنونات و موجودات .(قصص الانبیاء ص 12). و رجوع به مکنون و مکنونة شود.- مکنونات ضمیر ؛ آنچه در ...
-
اتک
لغتنامه دهخدا
اتک . [ اَ ت َ ] (اِخ ) ناحیتی است از ترکستان روس در دامنه ٔ شمالی کوه های سرحدی خراسان بین جورس و دوشک که بر خط آهن واقعند و چون از اعمال ابیورد بوده جزء خراسان محسوب می شده است در قرن دهم و یازدهم هجری جزء خانات خوارزم شد و از آن پس بدست ترکمانان ا...