کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکدر شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نغص
لغتنامه دهخدا
نغص . [ ن َ ] (ع مص ) مانع شدن نصیب کسی را از آب و بین شتر او و آب حایل گشتن و شتر او را از آشامیدن مانع شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مکدر و تیره ساختن بر کسی : نغص علیه ؛ کدر . || مکدر شدن عیش . (از متن اللغة).
-
چرکین شدن
لغتنامه دهخدا
چرکین شدن . [ چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کثیف و ناپاک شدن . (ناظم الاطباء). تَغب . اِتِّساخ . اِستیساخ . (منتهی الارب ). چرکن شدن . شوخگین شدن . آلوده و ملوث شدن . رجوع به چرک و چرکین شود. || ریم آلود شدن . (ناظم الاطباء). چرک آلودشدن زخم . ریمناک شدن ج...
-
منغص
لغتنامه دهخدا
منغص . [ م ُ ن َغ ْ غ َ ] (ع ص ) مکدر و تیره . (غیاث ). مکدر و تیره و ناخوش . (آنندراج ). زندگانی سخت و تیره .(ناظم الاطباء). ناگوار : چون از دنیا جز اندکی به تو ندهند و آن نیز منغص و مکدر... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 778). و آنگاه در حال منغص و مک...
-
آمیزه مو
لغتنامه دهخدا
آمیزه مو. [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) آنکه بعض مویهای سیاه و بعض آن سپید دارد، و آن پس از جوانی باشد. دومو. دومویه . اشمط. شمطاء. با موی جوگندمی : اگر شاه هر هفت کشور بودچو آمیزه مو شد مکدر بود. دقیقی .کمیژه موی . (تاج المصادر بیهقی ).- آمیزه موی شدن ؛ کم...
-
سرخ شدن
لغتنامه دهخدا
سرخ شدن . [ س ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ سرخ گرفتن . (یادداشت مؤلف ). || در غضب شدن . (غیاث ) (آنندراج ). خشمگین شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 131). || کنایه از خجالت هم باشد. (آنندراج ) : به باغ برد ز زلفش صبا بدامن مشک که غنچه سرخ شد و دست در گریبان ک...
-
تیره شدن
لغتنامه دهخدا
تیره شدن . [ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاریک شدن . (ناظم الاطباء). سیاه و ظلمانی شدن . فرارسیدن شب : بباید که تا سوی ایران شویم بنزدیک شاه دلیران شویم همی رفت باید چو تیره شودسر دشمن از خواب خیره شود. فردوسی .- تیره شدن بخت ؛ سیاه بخت شدن . بدبخت ...
-
دژم شدن
لغتنامه دهخدا
دژم شدن . [ دُ ژَ / دِ ژَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندوهناک و افسرده و گرفته و اندوهگین شدن : چو گودرز آن سوک شهزاده دیددژم شد چو آن سرو آزاده دید. فردوسی .سپهبد ز گفتار او شد دژم همی زار بگریست با او بهم . فردوسی .شها دل مدارید چندین بغم که از غم شود جان...
-
ملوث
لغتنامه دهخدا
ملوث . [ م ُ ل َوْ وَ ] (ع ص ) آلوده . (غیاث ) (آنندراج ). آلوده شده . آلوده به پلیدی . (از ناظم الاطباء).- ملوث ساختن ؛ ملوث کردن : آنچه در آن موضوع ماند، به هرگونه قاذورات و پلیدیها ملوث و مکدر ساختند. (ظفرنامه ٔ یزدی ). و رجوع به ترکیب ملوث کردن ...
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] (ع ص ) از حالی به حالی برگردانیده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته . (ناظم الاطباء) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهره ٔ مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. (نفثة المصدور چ...
-
منقبض
لغتنامه دهخدا
منقبض . [ م ُ ق َ ب ِ ] (ع ص ) درکشیده و ترنجیده شده . || فراهم آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درهم فشرده . باهم آمده . مقابل منبسط. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره ای بستستی . (کلیله و دمنه ). || گرفته شده . (م...
-
طرق
لغتنامه دهخدا
طرق . [ طَ رَ ] (ع مص ) نوشیدن آب مکدر را. یقال : طرق طرقاً. || توبرتو شدن پر مرغ . (منتهی الارب ). بر هم نشستن پر مرغ . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) سستی زانوی شتر. (منتهی الارب ). ضعف الرکبتین . (مهذب الاسماء). || کجی در ساق شتر. (منته...
-
ترش کردن
لغتنامه دهخدا
ترش کردن . [ ت ُ / ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را با چیزی ترش مخلوط کردن . طعم ترش بچیزی دادن . ترشی به طعام آمیختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || قوی شدن ماده ٔ حموضت در معده و طعم ترش گرفتن غذا در آنجا. ترشی در معده پدید آمدن و ناراحت شدن شخص ...
-
گردیدن
لغتنامه دهخدا
گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص ) پهلوی گرتیتن ، وشتن ، اوستا «ورت » ، هندی باستان «ورتت » ، ورت [ گردیدن ، چرخیدن ]، کردی «گروان » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تطوف . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). دَوَران . (منتهی الارب ). گشتن . دور زدن . استدا...
-
ملال
لغتنامه دهخدا
ملال . [ م َ ] (ع مص ، اِمص ) به ستوه آمدن . مَلَل .ملالة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به ستوه آمدن و دلتنگ و بیزار شدن . (از اقرب الموارد). سیر برآمدن . (المصادر زوزنی ). || بی قرار و آرام ساختن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فتوری ...
-
تافته
لغتنامه دهخدا
تافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) تابیده . (فرهنگ رشیدی ). روشن . (فرهنگ نظام ). پرتو انداختن آفتاب و ماه و ستارگان و چراغ و آتش . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). پرتواندازنده مانند آفتاب و ماه و ستاره و چراغ و آتش . (ناظم الاطباء...