کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُّنکِرَةٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مضاب
لغتنامه دهخدا
مضاب . [ م َضاب ب ] (ع اِ) ج ِ مضبة. (ناظم الاطباء): وقعنا فی مضاب منکرة؛ افتادیم ما، در گوشه ای از زمین که سوسمار بسیار دارد. (از منتهی الارب ). و رجوع به مضبة شود.
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن میمون . ثابت بنانی گفت : منکرالحدیث الحدیث . ابن طاهر نیز او را یاد کرده . وی از حمیدبن ابی حمید شامی روایت کند. و عیسی بن شعیب بصری ازو روایات منکره آورده است . بخاری از قول فلاس آرد: که صدوق بود. (از لسان المیزان ج 2...
-
غذیمة
لغتنامه دهخدا
غذیمة. [ غ َ م َ ] (ع ص ، اِ) زمینی که گیاه غَذَم رویاند. || چاه گشاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ):بئر غذیمة؛ واسعة. ج ، غذائم . (اقرب الموارد). || دریا. (لسان العرب ). || الق فی غذیمته ماشئت ؛ ای فی رحب باعه و صدره . (از منتهی الارب )(اقرب الموارد)....
-
حبیبی
لغتنامه دهخدا
حبیبی . [ ح َ ] (اِخ ) مروزی . ابوبکر عبدالرحمان بن عبداﷲبن محمدبن حبیب بن حماد. وی از محمدبن ابراهیم ابوحمزه ٔ مروزی روایت دارد. و ابومحمد عبداﷲبن احمدبن حمویة هروی از وی روایت کند. دارقطنی گوید:حبیبی عبدالرحمان حسنی مروزی و پسر عم او علی بن محمد دو...
-
نیرج
لغتنامه دهخدا
نیرج . [ ن َ رَ ] (ع ص ، اِ) آهن آماج که بدان زمین شیارند. (منتهی الارب ). سکةالحراث . (اقرب الموارد) (متن اللغة). نورج . (متن اللغة). || غماز. سخن چین . (منتهی الارب ). نمام . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || شتر ماده ٔ نیکوی جواد تیزرو. (منتهی الارب ...
-
الوار گرمسیری
لغتنامه دهخدا
الوار گرمسیری . [ اَل ْ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است . این بخش در جنوب شهرستان مذکور قرار دارد و از شمال بکوه چاه والی ، از جنوب به ایستگاه دوکوهه ، از خاور به رودخانه ٔ سزار و از باختربه رود صیمره محدود است . کوهستانی و گرمسیر...
-
اختلاج
لغتنامه دهخدا
اختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کشیدن چیزی را و بیرون کردن . || پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن . جستن . بجستن . تشنج . ارتعاش .- اختلاج الاعضاء ؛ برجستن اندام . جستن اندامها. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (تاج المصادر بیهقی )...
-
حبیبی
لغتنامه دهخدا
حبیبی . [ ح َ] (اِخ ) مروزی . ابواحمد علی بن محمدبن عبداﷲبن محمدبن حبیب بن حمادالمروزی الحسنی . وی در مرو بخارا از جماعتی از مروزیان حدیث نقل کرد، مانند عبدالعزیزبن حاتم ، و محمدبن فضل بخاری و جز ایشان . و حفّاظی مانند ابوعبداﷲبن مندة، و ابوعبداﷲ الب...
-
نکوهیده
لغتنامه دهخدا
نکوهیده . [ ن ِ دَ / دِ ] (ن مف ) ملامت کرده شده . بد. زشت . (غیاث اللغات ). عیب کرده شده . (برهان قاطع) (از اوبهی ) (از فرهنگ اسدی ) (ناظم الاطباء). ناپسند. ناپسندیده . (صحاح الفرس )(برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مذموم . (اوبهی ) (منتهی الارب ) (دهار)...
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (ع ص ) ناروا. ناشایسته . ناشایست . محرم . محظور. ممنوع . شفور. شفود. شغور. عملی که ترکش راجح و از فعلش هم منع باشد. حرمت . منکر. منکره . نامشروع . ضجاج . غیرجائز. خلاف شرع . غیرمباح . خلاف قانون . غیرقانونی . فاسد. نامجاز. محجر. محجور....
-
عیار
لغتنامه دهخدا
عیار. [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار آمدوشدکننده و گریزنده و مرد تیزخاطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد بسیار آمدوشدکننده و ذکی . (از اقرب الموارد). || بسیارگشت و بهر سو رونده در چراگاه . (منتهی الارب ). بسیار گشت کننده . (ناظم الاطباء). آنکه بهر سو...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خاندان اصلا ترسا بودند و گویند یونس معروف بلبابه بود و شغل حجامی داشت و بعضی گفته اند مادر ای...