کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُسْمَعٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مسمع
لغتنامه دهخدا
مسمع. [ م ُ س َ م م َ ] (ع ص ) مقید بازنجیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مسمع
لغتنامه دهخدا
مسمع. [ م ُ س َم ْ م ِ ] (ع ص ) فحش دهنده و بدزبان . (ناظم الاطباء). تشنیعکننده . (از منتهی الارب ).
-
مسمع
لغتنامه دهخدا
مسمع. [ م ُ م َ ] (ع ص ) شنوانیده شده و مقبول . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کارساز. (ناظم الاطباء).- غیرمسمع ؛ شنوانیده نشده . غیرمقبول . جواب داده نشده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و اسمع غیرمسمع ...
-
مسمع
لغتنامه دهخدا
مسمع. [ م ُ م ِ ] (ع اِ) قید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پای بند و دست بند. (ناظم الاطباء).
-
مسمع
لغتنامه دهخدا
مسمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) شنواننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): و ما أنت بمسمع مَن فی القبور. (قرآن 22/35)؛ و نیستی تو شنواننده ٔ آنان که در قبرهایند.
-
مصمع
لغتنامه دهخدا
مصمع. [ م ُ ص َم ْ م َ ] (ع ص ) ظبی مصمع؛ آهوی ستیخ گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مسمعة
لغتنامه دهخدا
مسمعة. [ م َ م َ ع َ ] (ع اِ) گوش . ج ، مَسامع. مَسمعه . (دهار). و رجوع به مسمع و مسمعه شود.
-
صمات
لغتنامه دهخدا
صمات . [ ص ِ ] (ع اِمص ) نزدیکی : بات من القوم علی صمات ؛ ای بمرای و مسمع فی القرب . || نزدیکی انجام کار. (منتهی الارب ).
-
جحدری
لغتنامه دهخدا
جحدری . [ ج َ دَ ] (اِخ ) مالک بن مسمع. از علما یا اشراف بصره و منسوب به جحدر، ربیعةبن ضبیعةبن قیس ... است . رجوع به لباب الانساب شود.
-
شنواننده
لغتنامه دهخدا
شنواننده . [ ش َ / ش ِ ن َ وا ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) که بشنواند: رجل سمع یا سمیع یا مسمع یا رجل سمع؛ مرد شنواننده . (منتهی الارب ). رجوع به شنواندن شود.
-
مسامع
لغتنامه دهخدا
مسامع. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِمِسمع. (اقرب الموارد). گوشها. (غیاث ). سمعها. رجوع به مسمع شود : چون زورق خورشید به واسطه ٔ دریای فلک رسید ندای تکبیر احزاب دین به مسامع اهل علیین رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 286). من ابیات سیف الدوله حمدانی که در حق برا...
-
الیم
لغتنامه دهخدا
الیم . [ اَ ] (ع ص ) دردگین . (منتهی الارب ). الم ناک . دردناک . دردآور. موجِع. مانند سمیع بمعنی مُسمِع. (از اقرب الموارد).- عذاب الیم ؛ عذابی که دردرسانی آن بغایت رسیده باشد، بطریق مبالغه است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مرأی
لغتنامه دهخدا
مرأی . [ م َ آ] (ع اِ) روی . (مهذب الاسماء). دیدار. (منتهی الارب ). منظر. (اقرب الموارد). آنجا که چشم بر او افتد از روی . نظرگاه . چشم انداز. (یادداشت مؤلف ). گویند: رجل حسن المرأی ؛ یعنی خوب دیدار، و کذلک امراءة حسنةالمرأی ، و قولهم : هو منی مرا...
-
اسماع
لغتنامه دهخدا
اسماع . [ اِ ] (ع مص ) شنوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث ). شنوانیدن سخن . (منتهی الارب ). || دشنام دادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || گوشه ساختن دلو را. مِسْمَع نهادن در زنبیل . (منتهی الارب ). گوشه کر...
-
زبراء
لغتنامه دهخدا
زبراء. [ زَ ] (اِخ ) داه احنف بن قیس . و در مثل است : قد هاجت زبراء و او زنی سلیطه بود و هرگاه غضب میکرد احنف چنین میگفت و از آن پس این سخن مثل گشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زبراء جاریه ٔ احنف است و مثل هاجت زبراء از آن است که هرگاه غضب میکرد ...