کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَنگُله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منگله
لغتنامه دهخدا
منگله . [ م َ گ َ ل َ ] (اِ) منگلجی . منجانه . منقانه .منقاله . منغاله . منگانه . پنگان . فنجان . بنکام . آلتی که با آن زمان را محاسبه کنند. (از دزی ج 2 ص 619).
-
منگله
لغتنامه دهخدا
منگله . [ م َ گ َ ل َ ] (اِخ ) به معنی منگلوس و آن شهری باشد که فیل خوب از آنجا آورند. (برهان ) (از جهانگیری ) (از غیاث اللغات ) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) : سینه هاشان بردریده مغزهاشان کوفته چنگ شیر شرزه و خرطوم فیل منگله .مسعودسعد.
-
منگله
لغتنامه دهخدا
منگله . [ م َ گ ُ ل َ ] (اِ) نام سبزی و تره ای است صحرایی . (برهان ). نام تره ای است صحرایی و بعضی به فتح نیزگفته اند. (فرهنگ رشیدی ). تره ٔ صحرایی باشد. (جهانگیری ) (آنندراج ). تره ٔ دشتی بود. (اوبهی ) : گشت پرمنگله همه لب کشت داد در این جهان نشان ب...
-
پیل منگله
لغتنامه دهخدا
پیل منگله . [ ل ِ م َ گ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به منگلوس شود.
-
واژههای همآوا
-
منگله
لغتنامه دهخدا
منگله . [ م َ گ َ ل َ ] (اِ) منگلجی . منجانه . منقانه .منقاله . منغاله . منگانه . پنگان . فنجان . بنکام . آلتی که با آن زمان را محاسبه کنند. (از دزی ج 2 ص 619).
-
منگله
لغتنامه دهخدا
منگله . [ م َ گ َ ل َ ] (اِخ ) به معنی منگلوس و آن شهری باشد که فیل خوب از آنجا آورند. (برهان ) (از جهانگیری ) (از غیاث اللغات ) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) : سینه هاشان بردریده مغزهاشان کوفته چنگ شیر شرزه و خرطوم فیل منگله .مسعودسعد.
-
منگله
لغتنامه دهخدا
منگله . [ م َ گ ُ ل َ ] (اِ) نام سبزی و تره ای است صحرایی . (برهان ). نام تره ای است صحرایی و بعضی به فتح نیزگفته اند. (فرهنگ رشیدی ). تره ٔ صحرایی باشد. (جهانگیری ) (آنندراج ). تره ٔ دشتی بود. (اوبهی ) : گشت پرمنگله همه لب کشت داد در این جهان نشان ب...
-
جستوجو در متن
-
دعاباغی
لغتنامه دهخدا
دعاباغی .[ دُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) منگله و یا علاقه ٔ ابریشمین که در جوف آن دعای چشم زخم گذارند و بر گردن اسب بندند و اکنون یکی از زینتهای اسب است . (ناظم الاطباء).
-
تیره لگام
لغتنامه دهخدا
تیره لگام . [ رَ /رِ ل ِ ] (اِ مرکب ) جزء زیر گلوئی لگام و علاقه و منگله ای که در زیر گلوی اسب می آویزند. (ناظم الاطباء).
-
کشکله
لغتنامه دهخدا
کشکله . [ ک َ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) جوزه ٔ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. (یادداشت مؤلف ) : هست ز مغز آن سرت ای منگله همچو زوش مانده تهی کشکله .رودکی .
-
منجانة
لغتنامه دهخدا
منجانة. [ م َ ن ِ / م ِ ن َ ] (معرب ، اِ) منقانة. منقالة. منغالة. منگلة. مگانة. در فارسی پنگان . ساعت آبی که در عربی بنکام نویسند. (حاجی خلیفه ج 2 ص 69). و منقانة و هی آلة تؤخذ بها الاوقات ... الساعة و تسمیها المغاربة المنجانة. ودر بربری و تونسی منگ...
-
گیسوی شمشیر
لغتنامه دهخدا
گیسوی شمشیر. [ سو ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب منتهی الارب در ذیل کلمه ٔ کلب آرد: گیسوی شمشیر و بند آن . و در اقرب الموارد در ذیل همین کلمه آمده است : میخ قبضه ٔ شمشیر و به قولی خودذؤابه ٔ (گیسوی ) شمشیر. و شاید منظور رشته ها و منگله هایی...
-
منگوله
لغتنامه دهخدا
منگوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گل گونه ای که از کرک ابریشم و بیشتر گرد سازند و برسر ریشه های جامه دان و جز آن آویزند زینت را. منگله .چون کاکلی از ابریشم و جز آن که بر کلاه یا پایین جامه و اطراف پرده دوزند. ذؤابة. کلاله . ذبذبة. عثکولة. شرابه . جزجی...