کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَظنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مظنه
لغتنامه دهخدا
مظنه . [ م َ ظَن ْ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) گمان و پندارو اندیشه و قیاس و وهم و احتمال . || گویاو شاید و یحتمل . (ناظم الاطباء). || در تداول بازاریان ایران ، نرخ . بها و نرخ تقریبی . ج ، مظان و مظنه جات . (از یادداشت های به خط مرحوم دهخدا) .
-
مظنة
لغتنامه دهخدا
مظنة. [ م َ ظِن ْ ن َ ] (ع اِ) موضع ظن یا جای گمان بردن .ج ، مَظان . (آنندراج ) (غیاث ). جای گمان بردن چیزی راکه در آنجای است . ج ، مظان . (منتهی الارب ). جایی که گمان میرود چیزی در آنجا باشد. (ناظم الاطباء). مظنة الشی ٔ، جای معهود چیزی که گمان رود آ...
-
واژههای همآوا
-
مظنه
لغتنامه دهخدا
مظنه . [ م َ ظَن ْ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) گمان و پندارو اندیشه و قیاس و وهم و احتمال . || گویاو شاید و یحتمل . (ناظم الاطباء). || در تداول بازاریان ایران ، نرخ . بها و نرخ تقریبی . ج ، مظان و مظنه جات . (از یادداشت های به خط مرحوم دهخدا) .
-
جستوجو در متن
-
محبرة
لغتنامه دهخدا
محبرة. [ م َ ب َ رَ ] (ع اِ) سبب شادی و فراخی عیش . (ناظم الاطباء). النساء محبرة؛ ای مظنة للحبور و السرور. (منتهی الارب ).
-
خالة
لغتنامه دهخدا
خالة. [ ل َ ] (اِخ ) نام آبی است مر کلب بن وبرة را ببادیه ٔ شام . نابغه آرد:بخاله او ماء الذنابة او سوی مظنة کلب او میاه المواطر.(از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 391).
-
ذواثیل
لغتنامه دهخدا
ذواثیل . [ اُ ث َ ] (اِخ ) ذواُثیل بنی جعفر، موضعی است قرب مدینه میان بدر و وادی الصفراء و بدان جا چشمه ٔ آبی است بنوجعفر را و نخل بسیار دارد و آن را اُثیل نیز گویند چنانکه در شعر قتیلة بنت النصر آمده است : یا راکباً ان الاثیل مظنةمن صبح خامسة و انت ...
-
نموسة
لغتنامه دهخدا
نموسة. [ ن ُ س َ ] (ع اِمص ) چربی با بوی عرق که در سر پیدا شود. (یادداشت مؤلف ).دسومة سهکة تظهر فی الرأس . (بحر الجواهر). در تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل «نموس » جمع نمس که «حیوانی است به قدر شغال ... و سر او کم موی و بسیار چرب و مظنه ٔ آن می شود که تدهیم...
-
معلم
لغتنامه دهخدا
معلم . [ م َ ل َ ] (ع اِ) نشان که در بیابان بود. (مهذب الاسماء). نشان راه . (دهار). نشان که به راه نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنچه بدان وسیله می توان راه را پیدا کرد مانند نشان و جز آن . ج ، معالم . (از اقرب الموارد). اثر راه ...
-
مطمح
لغتنامه دهخدا
مطمح . [ م َ م َ ] (ع اِ) جای بلند داشتن نظر. (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای برافراختن نگاه . (ناظم الاطباء). نظرگاه بلند : ... و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 311). || نظرگاه . م...
-
شیرین شدن
لغتنامه دهخدا
شیرین شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) طعم و مزه ٔ خوش و مطبوع یافتن . خوشمزه و شهدآگین شدن . دارای شهد و حلو گردیدن . حلاوت . (یادداشت مؤلف ). احلیلاء. حلاوة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت مؤلف ). ملاحة. ملوحة. (تاج المصادر بیهقی ) : وآن چیز خوش...
-
عنز
لغتنامه دهخدا
عنز. [ ع َ ] (ع اِ) ماده بز، و آهوی ماده و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده بز و ماده آهو و بز کوهی ماده . (ناظم الاطباء). بز ماده ، و گویند آن در صورتی است که یکساله باشد، و نیز آهوی ماده و بز کوهی ماده . (از اقرب الموارد). ج ، أعنُز، عُنوز،...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت نضربن الحارث بن کلدة. از شاعرات عرب است . صاحب عقد الفرید آرد: من قدر الشعر و موقعه فی النفع و الضر ان لیلی بنت النضربن الحرث بن کلدة لما عرضت للنبی صلی اﷲ علیه و سلم و هو یطوف بالبیت و استوقفته و جذبت ردأه حتی انکشفت من...
-
چوب چینی
لغتنامه دهخدا
چوب چینی . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخی است معروف و گیاه او بی گل و بی ثمر است . برگش به زنبق و ساقش به نی شبیه است و بهترین آن قطعه های بزرگ املس سرخ نیم رنگ شاخ جهانیده بی کرم و بی گره است و بسیار صلب و اندرون سیاه و ثقیل الوزن بحد افراط که...