کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موسوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موسوس
لغتنامه دهخدا
موسوس . [ م ُ وَ وِ ] (ع ص ) آنکه با خود حرف می زند و زمزمه می کند. (ناظم الاطباء).- موسوس سودایی ؛ مرد ملول و مغموم . (ناظم الاطباء). || وسوسه کننده .آنکه وسوسه کند. آنکه به سوی اندیشه و رای و راه بدبکشاند: شیطان موسوس . وسوسه انگیز. به وهم و خیال ...
-
واژههای مشابه
-
غیلان موسوس
لغتنامه دهخدا
غیلان موسوس . [غ َ ن ِ م ُ وَ وَ ] (اِخ ) رجوع به غیلان الموسوس شود.
-
جستوجو در متن
-
علیان
لغتنامه دهخدا
علیان . [ ع ُ ل َی ْ یا ] (اِخ ) نام محدثی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موسوس کوفی است ، و او را اخباری است . (از تاج العروس ).
-
جعیفران
لغتنامه دهخدا
جعیفران . [ ج ُ ع َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن اصفربن السری بن عبدالرحمان الانباری ملقب به موسوس . زادگاهش بغداد و مسکنش سامرا بود. وی به سبب محروم ماندن از میراث پدر که بر اثر مراوده ٔ اوبا یکی از کنیزان پدرش صورت گرفته بود، دچار پریشان حالی و خبط دماغ...
-
ترشح
لغتنامه دهخدا
ترشح . [ ت َ رَش ْ ش ُ ] (ع مص ) قوت رفتار گرفتن شتربچه با مادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): ترشح الفصیل ؛ اذا قوی علی المشی مع امه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جاری شدن آب از میان ...
-
گنه
لغتنامه دهخدا
گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (اِ) مخفف گناه . (آنندراج ) : اصحاب گنه را به گنه دیر بگیردوآنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد. منوچهری .گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی که چنین گفتن بی معنی کار سفهاست . ناصرخسرو.گویی که من ندانم چیزی و بی گناهم نیزت گنه چه باید چون...
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یادداشت لغت نامه ) . صاحب آنندراج گوید: بدین معنی ، خام ،بی غش ، صرف ، ناب ، ممزوج ، نیمرس ، ...