کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موخرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مؤخرة
لغتنامه دهخدا
مؤخرة. [ م ُ ءَ خ خ َ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مؤخر. (یادداشت مؤلف ).- مؤخرةالجیش ؛ دنباله . دم لشکر. مقابل مقدمه و مقدمةالجیش . عقب دار. دم دار. (یادداشت مؤلف ).- مؤخرةالرحل ؛ مؤخرالرحل . دنباله ٔ پالان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع ب...
-
مؤخرة
لغتنامه دهخدا
مؤخرة. [ م ُ ءَخ ْ خ ِ رَ] (ع ص ، اِ) تأنیث مؤخر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُؤَخَّرَة و ترکیبات ذیل آن شود.
-
مؤخرة
لغتنامه دهخدا
مؤخرة. [ م ُءْ خ ِ رَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مؤخر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُؤَخَّرَة و ترکیبات ذیل آن شود.
-
مؤخرة
لغتنامه دهخدا
مؤخرة. [م ُءْ خ َ رَ ] (ع اِ) مؤنث مُؤْخَر. (ناظم الاطباء). رجوع به مُؤْخَر و ترکیبات ذیل مُؤَخَّرَة شود.
-
جستوجو در متن
-
مؤخر
لغتنامه دهخدا
مؤخر. [ م ُءْ خ َ ] (ع اِ) مُؤْخِر. مؤخرة. رجوع به مؤخِر شود.
-
پسکوهه
لغتنامه دهخدا
پسکوهه . [ پ َ هََ / هَِ ] (اِخ ) عقب زین . قسمت خلفی زین . آخره ٔ سرج . مؤخره . (مقابل قربوس . پیش کوهه ). قیقب .- پسکوهه ٔپالان ؛ عقب پالان . آخرةالرَحل .
-
کسی
لغتنامه دهخدا
کسی . [ ک ُس ْی ْ ] (ع اِ) مؤخره و پایین هرچیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) . || مؤخر سرین . ج ، اکساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- رکب کسیه ؛ رکب اکسأه ، بر گردن او افتاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) .
-
کس ء
لغتنامه دهخدا
کس ء. [ ک َس ْءْ ] (ع اِ) پاره ای از شب . ج ، کُسوء. (ناظم الاطباء). کس ء من اللیل ؛ای قطعة منه . (اقرب الموارد). || کس ء کل شی ٔ و کسؤه ؛ مؤخره . ج ، اکساء. (اقرب الموارد). قدمنا فی اکساء رمضان ؛ ای فی اواخره . (اقرب الموارد).
-
پس آهنگ
لغتنامه دهخدا
پس آهنگ . [ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) ساقه و مؤخره ٔ لشکر. فوج پسین . (بهار عجم ). و بیت ذیل را که معنی آن مفهوم نیست شاهد آورده است : جناح از هوا در زمین برد بیخ پس آهنگ شد در زمین چارمیخ . نظامی .|| آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا به آن کفش را ف...
-
عرقوتان
لغتنامه دهخدا
عرقوتان . [ ع ُ ق ُ وَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرقوة. رجوع به عرقوة شود. || دو چوب بر پهنای دلو نهاده مانند صلیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دو چوب با هم منضم در مابین واسط رحل و مؤخر آن . (منتهی الارب ). دو چوب که پیوسته میگردند مابین اواسط رحل...
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق ُ ب ُ ] (ع اِ) اندام پیش ، خلاف دبر. || مقدم و پیشگاه نشانه . گویند: وقعالسهم بقبل الهدف و بدبره ؛ ای من مقدمه و مؤخره . || روی کوه . || بن کوه . || کمر کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند: انزل فی قبل الجبل ؛ ای فی سفحه ...
-
الیة
لغتنامه دهخدا
الیة. [ اَل ْ ی َ ] (ع اِ) دنب و سرین یا پیه و گوشت سرین . ج ، اَلیات ، اَلایا. تثنیه ٔ آن اَلیان بی تاء. (منتهی الارب ). گوشت یا پیهی که بر عَجُز گرد آید. (از بحر الجواهر). عجیزة. (اقرب الموارد). || گوشت بن انگشت نر. (منتهی الارب ). گوشتی که در ضره ...
-
ذوالنجمة
لغتنامه دهخدا
ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] (ع اِ مرکب ) خر. (منتهی الارب ). و در تاج العروس ذیل کلمه ٔ نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک ... نبت معروف فی البادیة، قال ابوعبید: السرادیح اماکن لینة تنبت النجمة و النصی قال والنجمة شجرة تنبت ممتدة علی وجه الارض او...
-
شارلمانی
لغتنامه دهخدا
شارلمانی . [ ل ُ ] (اِخ ) شارلمان . شارل اول یا شارل کبیر پسرپین قصیرالقامه و برت لنگ دراز . اعراب وی را قارلة مینامند. وی در سال 742م . در نوستری تولد و بسال 814م . وفات یافت . بسال 768 م . جانشین پدر گردید و تا سال وفات برادرش کارلومان یعنی تا سال ...