کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مؤثر
لغتنامه دهخدا
مؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأثیر. اثر کرده شده . قبول اثر و نشان نموده . (ناظم الاطباء). رجوع به تأثیر شود.
-
مؤثر
لغتنامه دهخدا
مؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأثیر. گذارنده ٔ اثر و نشان . (از منتهی الارب ). اثر و نشان گذارنده . (آنندراج ). اثرکننده و در چیزی اثر و نشان گذارنده . هرآنچه تأثیر کند در چیزی و نشان و علامت گذارد در آن . کردگر. (ناظم الاطباء). تأث...
-
مؤثر
لغتنامه دهخدا
مؤثر.[ م ُءْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ایثار. (از منتهی الارب ). رجوع به ایثار شود. (از منتهی الارب ، ماده ٔ اث ر). برگزیننده . (ناظم الاطباء). آن که فایده و سود دیگران را بر سود خود مقدم می دارد. (ناظم الاطباء). کرامت کننده . مقدم دارنده غرض دیگران...
-
واژههای همآوا
-
موسر
لغتنامه دهخدا
موسر. [ س ِ ] (ع ص ) توانگر و فراخ دست . ج ، میاسر، موسرون . (منتهی الارب ، ماده ٔ ی س ر) (ناظم الاطباء). توانگر. (آنندراج ) (دهار). فراخ روزی . مقابل معسر. (یادداشت مؤلف ). موسع. ج ، موسرون . (مهذب الاسماء). || میانه حال . (یادداشت مؤلف ). || آن ز...
-
جستوجو در متن
-
نفع داشتن
لغتنامه دهخدا
نفع داشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) سودمند بودن . مفید بودن . || مؤثر بودن . اثر بخشیدن : فلان دارو نفع دارد؛ در بهبود و حال بیمار مؤثر است .
-
مؤثرة
لغتنامه دهخدا
مؤثرة. [ م ُ ءَث ْ ث َ رَ ] (ع ص ) مؤنث مؤثر. ج ، مؤثرات . رجوع به مؤثر شود.
-
مؤثرة
لغتنامه دهخدا
مؤثرة. [ م ُ ءَث ْ ث ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث مؤثر. ج ، مؤثرات . رجوع به مؤثر شود.
-
مؤثرة
لغتنامه دهخدا
مؤثرة. [ م ُءْ ث ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث مؤثر. (از منتهی الارب ). رجوع به مؤثر شود.
-
کاری شدن
لغتنامه دهخدا
کاری شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مؤثر افتادن .
-
بانفوذ
لغتنامه دهخدا
بانفوذ. [ ن ُ ] (ص مرکب ) (از: با+نفوذ) که نفوذ دارد. متنفذ. مقتدر. مؤثر. بااثر.
-
نافع شدن
لغتنامه دهخدا
نافع شدن . [ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )مفید افتادن . مؤثر افتادن . اثر کردن . نافع آمدن .- نافع شدن دارو ؛ مؤثر افتادن آن . رجوع به نافع آمدن شود.|| خوب کردن . به کردن . نفع کردن . فایده نمودن . (ناظم الاطباء).
-
نفع بخشیدن
لغتنامه دهخدا
نفع بخشیدن . [ ن َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) سود دادن . فایده رساندن . || اثر کردن . تأثیر کردن . مؤثر افتادن .
-
وکیل تراش
لغتنامه دهخدا
وکیل تراش . [ وَ ت َ ] (نف مرکب ) وکیل تراشنده . که در انتخاب وکلای مجلس دستی دارد و مؤثر باشد.