کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهماندار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهمندر
لغتنامه دهخدا
مهمندر. [ م ِ م َ دَ ] (معرب ، ص مرکب ) معرب مهماندار. رجوع به مهماندار شود.
-
مضیف
لغتنامه دهخدا
مضیف . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه می خماند و میل میدهد. || مهماندار و خداوند مهمانخانه . (ناظم الاطباء).
-
تشریفاتچی
لغتنامه دهخدا
تشریفاتچی . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کسی که برای پذیرایی میهمان محترم میگمارند. (ناظم الاطباء). مهماندار.
-
ابوالمثوی
لغتنامه دهخدا
ابوالمثوی . [ اَ بُل ْ م َ وا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد خداوند خانه . (المزهر) (دهار). مرد میزبان . (مهذب الاسماء). ابوالمنزل . صاحبخانه . خانه خدا. مهماندار. || مهمان . (منتهی الارب ). || مرد بسیارضیافت . مهماندوست . (المرصّع). و چون خداوند خانه ز...
-
مهمانداری
لغتنامه دهخدا
مهمانداری . [ م ِ ] (حامص مرکب ) دارای مهمان بودن . || مهمان نوازی . || عمل و شغل مهماندار. || میزبانی : از قعر دریا نجات دادی به برکت مهمانداری . (قصص الانبیاء ص 109). و تا بدانی که مهمانداری چگونه است . (قصص الانبیاء ص 109). باغ و بوستانها دیدیت و ...
-
سرپرست
لغتنامه دهخدا
سرپرست . [ س َ پ َ رَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مهماندار. (آنندراج ). || خادم و خدمتکار. (برهان ) (غیاث ). || بیماردار و پرستار بیمار ومواظب مریض از دوا و غذا. (انجمن آرا) : بدستوری سرپرستان سه روزمر او را بخوردن نیم دلفروز. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7...
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن عمروبن طریف بن العاص الدوسی الازدی ، ملقب به ذوالنور. صحابی و از اشرف عرب به جاهلیت و اسلام و مردی شاعر و غنی و مهماندار و مطاع قوم بود و به یمامة کشته شد (11 هَ . ق .). (الاعلام زرکلی ج 2 ص 448) (حبیب السیر ج 1 ص 156) (م...
-
آمیزنده
لغتنامه دهخدا
آمیزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه آمیزد. || خلط. خالط. لابک . خوش معاشرت . خواهان معاشرت . آمیزگار : و مردمانیند [ خلخیان ] بمردم نزدیک و خوش خو و آمیزنده . (حدودالعالم ). ولوالح شهری است خرّم ... با آب روان و مردمان آمیزنده . (حدودالعالم ). و [ چگ...
-
میزبان
لغتنامه دهخدا
میزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) ضیافت کننده و میهمانی کننده و آنکه میهمانی می کند و طعام می خوراند و صاحب خانه و رئیس جشن و میهمانی . (ناظم الاطباء). میز به معنی مهمان باشد و میزبان شخصی بود که میهمانی کند. (فرهنگ جهانگیری ). مهماندارباشد. (لغت فرس اسدی...
-
میز
لغتنامه دهخدا
میز. (اِ) ضیف و مهمان و شخصی که به ضیافت کسی رود. (ناظم الاطباء). به معنی مهمان است . (آنندراج ). میهمان . (انجمن آرا). مهمان باشد. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی مهمان است یعنی شخصی که به ضیافت کسی رود. (برهان ). علم است برای مهمان و از این رو مهماندار ...
-
دعوت
لغتنامه دهخدا
دعوت . [ دَع ْ وَ ] (ع مص ، اِمص ) دعوة. خواندن . خواهش و طلب . (ناظم الاطباء). || خواندن کسی را برای دادن طعام و غیره . (غیاث ) (از آنندراج ). خواهش ِ آمدن کردن از کسی جهت طعام و جز آن و درخواست و خواهانی جهت ضیافت و مهمانی . (ناظم الاطباء). به ضیاف...
-
وکیل
لغتنامه دهخدا
وکیل . [ وَ ] (ع ص ، اِ) کارران . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (مهذب الاسماء) (شرح قاموس قزوینی ). آنکه بر وی کار گذارند، و برای جمع و مؤنث نیز گاه اطلاق گردد.(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه کاری به وی واگذار شود. فعیل به معنی مفعول اس...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) رئیس . || (پساوند) دارنده . دارا. (یادداشت مؤلف ). خداوند، و استعمال آن مرکب است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب . خداوند. بزرگ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دارنده ٔ چیزی . (فرهنگ رشیدی ). در پهلوی پان ...