کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهراندخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مهران
لغتنامه دهخدا
مهران . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بالای بخش طالقان شهرستان تهران . با 636 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ پیراجان تأمین می شود و محصول آن غلات ، ارزن ، علف کوهی ، سیب زمینی ، گردو و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
مهران
لغتنامه دهخدا
مهران . [ م ِ ] (اِخ ) نام رود سند است . (آنندراج ). نام رودی که از سمت مشرق آغازد و از جهت جنوب به سوی مغرب متوجه می شود و در طرف پایین سند به دریای فارس می ریزد. (از معجم البلدان ). رودی است بر مشرق سند. (حدود العالم ). رودی است به مغرب هند.
-
مهران
لغتنامه دهخدا
مهران . [ م ِ ] (اِخ ) نام رودی است نزدیک تبریز. مهران رود. (آنندراج ). رجوع به مهران رود شود.
-
مهران
لغتنامه دهخدا
مهران . [م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
دخت
لغتنامه دهخدا
دخت . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر. (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده . (یادداشت مؤلف ). بنت . سلیلة. (منتهی الارب ) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد ز اوی گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم رو...
-
شاهپور مهران
لغتنامه دهخدا
شاهپور مهران . [ رِ م ِ ] (اِخ ) از سرداران و نجبای مقتدر ایران در عصر ساسانیان بود. کریستنسن می نویسد: مقتدرترین نجبای ایران در قرن پنجم میلادی دو تن بودند یکی زرمهریا سوخرا (سوفرا) از خانواده ٔ بزرگ قارن و دیگر شاهپور رازی (مهران ) که از مردم ری و ...
-
مهران اردشیر
لغتنامه دهخدا
مهران اردشیر. [ م ِ اَ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش شمیران شهرستان طهران . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
مهران رود
لغتنامه دهخدا
مهران رود. [ م ِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت تبریز. دارای 101 قریه است و مرکز آن باسمنج است . (جغرافیای سیاسی کیهان ). نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش بستان آباد شهرستان تبریز.محدود است از شمال به دهستان مواضعخان از بخش ورزقان ، از جنوب به دهستان سه...
-
مهران قورخانه
لغتنامه دهخدا
مهران قورخانه . [ م ِ خا ن َ / ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
مهران کوشک
لغتنامه دهخدا
مهران کوشک . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برون بخش حومه ٔ شهرستان فردوس ،واقع در 15هزارگزی جنوب باختری فردوس ، سر راه شوسه ٔعمومی بجستان به فردوس . دارای 608 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . مزارع گز، فدروئی و شوران جزء این ده است . (...
-
مهران گشنسب
لغتنامه دهخدا
مهران گشنسب . [ م ِ گ ُ ن َ ] (اِخ ) ژرژ گیورگیس . نسطوریان او را که از دودمانی بسیار عالی بود طرفدار خود کرده و او را به نام گیورگیس تعمید داده بودند. نسب او به پادشاهان میرسید و پدرش والی نصیبین و جدش حاکم انطاکیه ٔ جدید بود که انوشیروان بنا نهاد. ...
-
پسر مهران
لغتنامه دهخدا
پسر مهران . [ پ ِ س َ رِ م ِ ] (اِخ ) وزیر ابواحمد محمدبن سلطان یمین الدوله محمودبن سبکتکین . سلطان در حیات خویش پسر مهران را بوزارت محمدمعین کرد و ظاهراً محمد هنگامی که بجوزجان رفت وزیر را با خود بدانجا برد.
-
توران دخت
لغتنامه دهخدا
توران دخت . [دُ ] (اِخ ) مصحف پوراندخت . رجوع به پوران دخت شود.
-
دخت عمران
لغتنامه دهخدا
دخت عمران . [ دُ ت ِ ع ِ ] (اِخ ) مریم علیهاالسلام . مادر عیسی پیغمبر. دختر عمران : عیسی آنک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دستریس دخت عمران آمده . خاقانی .ای زنده شده بتو تن مردم مانا که تو پور دخت عمرانی . ناصرخسرو.رجوع به دختر عمران شود.
-
دخت مریم
لغتنامه دهخدا
دخت مریم . [ دُ ت ِ م َ ی َ ] (اِ مرکب ) پوست درخت سنبهالوه چهال . سنبالوکی . (فهرست مخزن الادویة).