کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهراب
لغتنامه دهخدا
مهراب . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت ، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد : من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم . فردوسی .تو را بویه ٔ دخت مهراب خاست دلت را هُش ِ سام زابل کجاست ...
-
مهراب
لغتنامه دهخدا
مهراب . [ م ِ ] (اِخ ) محلی از شق آبه و میلادجرد قم است . (تاریخ قم ص 120).
-
مهراب
لغتنامه دهخدا
مهراب . [م ِ ] (اِخ ) از دیه های ساوه است . (تاریخ قم ص 140).
-
واژههای مشابه
-
قنات مهراب
لغتنامه دهخدا
قنات مهراب . [ ق َم ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوهرکوه بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 68هزارگزی باختر خاش . کنار راه فرعی خاش به نرماشیر. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریائی است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلا...
-
مهراب آباد
لغتنامه دهخدا
مهراب آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. جلگه ای و معتدل . دارای 120 تن سکنه . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
مهراب خان
لغتنامه دهخدا
مهراب خان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، واقع در 2هزارگزی شمال شرقی مشهد. با 132 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
واژههای همآوا
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش دزاب شهرستان سنندج ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری دزاب و 2هزارگزی تنگی سربا. دارای 500 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (ع اِ) برواره . (منتهی الارب ). بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . غرفه . (اقرب الموارد). خانه . (غیاث ). || صدر مجلس . (ناظم الاطباء). پیشگاه . مقابل پایگاه . پیشگاه خانه . (از اقرب الموارد). صدر اطاق .پیشگاه مجلس و شریفترین موضع آن و فی...
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (ع ص ) محرب . (منتهی الارب ). مردی محراب ؛ مردی بسیار جنگ آور و دلیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مهرا
لغتنامه دهخدا
مهرا. [ م ِ ] (اِخ ) نام والی کابل است که رستم از دختر او تولد یافت . (برهان ) (جهانگیری ). اما صحیح کلمه مهراب است . رجوع به مهراب شود.
-
کابل خدای
لغتنامه دهخدا
کابل خدای . [ ب ُ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پادشاه کابل : برون رفت مهراب کابل خدای سوی خیمه ٔ زال زابل خدای . فردوسی .به یک دست مهراب کابل خدای بیکدست گستهم جنگی بپای . فردوسی .چهارم چو مهراب کابل خدای که سالار شاهست با فر و رای . فردوسی .همی رفت مهر...
-
مهرساز
لغتنامه دهخدا
مهرساز. [ م ِ ] (نف مرکب ) مهرانگیز. مهرورز. برانگیزنده ٔ محبت و مهر : هم از بهر مهراب و سیندخت بازهم از بهر رودابه ٔ مهرساز. فردوسی .هریک از چهره عالم افروزی مهرسازی ومهربان سوزی .نظامی .