کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م َ هََ ] (ع اِ) آبخور و نخست آبخوردن و جای آب خوردن . یقال : منهل بنی فلان ؛ ای مشربهم و موضع نهلهم . (منتهی الارب ). آبشخور و جائی که در آن آب خورند و گویند چشمه ای آب که شتران را از چراگاهها بدانجا بازگردانند. ج ، مَناهِل . (از اقرب الموا...
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م َ هََ ] (ع مص ) رجوع به نهل شود.
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م ِ هََ ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گور و قبر. (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد بینهایت در سخاوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به منهال شود.
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م ُ هََ ل ل ] (ع ص ) باران سخت ریزان . (آنندراج ). باران سخت ریخته شده . || اشک روان گشته . (ناظم الاطباء).
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) خداوند شتران نخست آب خورده . || خشمناک . (آنندراج ). آنکه خشمناک میگردد و خشم میکند. || آنکه می آشامد. || آنکه شتران را سیراب میکند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
منحل
لغتنامه دهخدا
منحل . [ م ُ ح َل ل ] (ع ص ) گشاده شونده . (غیاث ) (آنندراج ). گره گشاده . (ناظم الاطباء). بازگشته . گشاده . گشوده . از هم باز شده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- منحل گردیدن ؛ از هم گشودن . ازهم گسیخته شدن : اگر در خیال جبال یک نفس نقش آن تصور گیرد، اجزا...
-
جستوجو در متن
-
طال
لغتنامه دهخدا
طال . [ لِن ْ ] (ع ص ) منهل ٌ طال ؛ چشمه ٔ چغزلاوه برآورده . || لیل ٌ طال ؛ شب تاریک . (منتهی الارب ).
-
منهلة
لغتنامه دهخدا
منهلة. [ م ِ هََ ل َ ] (ع ص ) ارض منهلة؛ زمین یک آب داده . (مهذب الأسماء). رجوع به مَنهَل و نهل و انهال شود.
-
مناهل
لغتنامه دهخدا
مناهل . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مَنهَل . (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع منهل که به معنی چشمه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). آبشخورها. سرچشمه ها: اگر چه آن چشمه ٔ مکارم را مناهل آنجاست ... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 346). در رزادیق و رساتیق می گ...
-
آبگاه
لغتنامه دهخدا
آبگاه . (اِ مرکب ) ورد. مورد. (زمخشری ). منهل . مصنعه . تالاب . استخر. آبخور. || مثانه . || تهیگاه . زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران . خاصره .
-
علوی
لغتنامه دهخدا
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن ابوبکربن سمیط. از متصوفه است و او راست : منهل الورّاد من فیض الامداد بشرح ابیات القطب عبداﷲبن علوی الحداد.(از معجم المؤلفین ج 1 ص 176 از فهرس التصوف ص 48).
-
علی سخومی
لغتنامه دهخدا
علی سخومی . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن صلاح الدین سخومی . محدث بود. او راست : منهل الینابیع، که شرح مصابیح السنه ٔ بغوی است ، و در سال 762 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 490).
-
غشش
لغتنامه دهخدا
غشش . [ غ َ ش َش ْ ] (ع اِ) تیره ٔ آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ): الکدر المشوب . و انباری در معنی غشش «المشرب الکدر» آورده است : «و منهل تروی به غیر غشش ». (تاج العروس ). در اقرب الموارد و المنجد نیز به معنی المشرب الکدر (آبشخور آلوده و تیره ) آ...