کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منهدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منهدم
لغتنامه دهخدا
منهدم . [ م ُ هََ دِ ] (ع ص ) ویران شونده و عمارت افتاده و ازهم ریخته . (غیاث ) (آنندراج ). ازهم ریخته و ویران شده و خراب گشته .(از ناظم الاطباء). ویران . فروافتاده . بیفتاده . خراب . ویران شده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : مگر ندانید که رکن دولت منهدم و...
-
جستوجو در متن
-
متجور
لغتنامه دهخدا
متجور. [ م ُ ت َ ج َوْ وِ ] (ع ص ) افتاده . (آنندراج ). به روی افتاده . (ناظم الاطباء). || منهدم گردیده . (آنندراج ). شکسته و منهدم گردیده . (ناظم الاطباء). || بر پهلو خفته . (آنندراج ). به پهلو خفته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجور شود.
-
ابلنداح
لغتنامه دهخدا
ابلنداح . [ اِ ل ِ ] (ع مص )پهن و دراز شدن . || فراخ شدن جای . || منهدم گشتن . ویران شدن حوض و عمارت و نبات .
-
استابی
لغتنامه دهخدا
استابی . [ اِ ] (اِخ ) شهری از کَمپانی قدیم ، مجاور پُمپِئی که در 79 م . بر اثر آتشفشانی وِزوو منهدم شد.
-
بنیاد ریختن
لغتنامه دهخدا
بنیاد ریختن . [ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) خراب کردن . منهدم ساختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
متثتم
لغتنامه دهخدا
متثتم . [ م ُ ت َ ث َت ْ ت ِ ] (ع ص ) سخن زشت گوینده . || جامه ٔ پاره پاره . || گوشت مهرا گردیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چاه منهدم . (آنندراج ) منهدم شده از چاه خردنزدیک به آب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تثتم شود.
-
واریز کردن
لغتنامه دهخدا
واریز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . ریختن قسمتی از بنا در چاه و یا قنات و بنا و نظایر آن . || رسیدگی کردن به حسابها. تفریغ حساب کردن . تسویه حساب کردن .
-
ویران کننده
لغتنامه دهخدا
ویران کننده . [ ک ُ ن َن ْ دَ /دِ ] (نف مرکب ) منهدم کننده . خراب کننده : در عالم دوم که بود کارگاهشان ویران کنندگان بنا و بناگرند.ناصرخسرو.
-
مبیر
لغتنامه دهخدا
مبیر. [ م ُ ] (ع ص ) (از «ب ور») هلاک کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خراب کننده و مهلک و منهدم . (ناظم الاطباء).
-
منثلم
لغتنامه دهخدا
منثلم . [ م ُ ث َ ل ِ ] (ع ص ) رخنه دار و شکسته از آوند و شمشیر و جز آن . (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ). ثلمه دار. رخنه شده . شکافته . رخنه یافته .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به انثلام شود.- منثلم شدن ؛ رخنه دار شدن . شکافته شدن . شکسته شدن ...
-
مجور
لغتنامه دهخدا
مجور. [ م ُ ج َوْ وَ ] (ع ص ) بنای سرنگون و منهدم شده و با زمین برابر شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- امثال :یوم بیوم الحفض المجور ؛ این مثل را در شماتت به کسی گویند که نکبتی به وی رسیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الار...
-
مجور
لغتنامه دهخدا
مجور. [ م ُ ج َوْ وِ ] (ع ص ) بر زمین افکننده کسی را. و رجوع به تجویر شود. || نسبت دهنده به جور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که بنایی را با زمین برابر می کند و کسی که منهدم می کند و می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
-
متغب
لغتنامه دهخدا
متغب . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) خون ریز و پایمال کننده و منهدم کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). هلاک شونده و فاسد گردنده . (آنندراج ) . و رجوع به اتغاب شود.
-
متغول
لغتنامه دهخدا
متغول . [ م ُ ت َ غ َوْ وِ ] (ع ص ) گوناگون و رنگارنگ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). گوناگون شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). متلون . (از محیط المحیط). || پایمال و منهدم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).