کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعوت
لغتنامه دهخدا
منعوت . [ م َ ] (ع ص ) نعت کرده شده و وصف کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). موصوف . (ناظم الاطباء). وصف شده : الحمدﷲ المنعوت بنعوت الجلال الموصوف بصفات الکمال . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ). همیشه به ... نعت فردانیت موصوف و منعوت بود. (مصباح الهدایه چ...
-
واژههای همآوا
-
مناوة
لغتنامه دهخدا
مناوة. [ م َ / م ِ وَ / وِ ] (ع اِ) پاداش . (منتهی الارب ). پاداش و جزا و مکافات . (ناظم الاطباء). جزا. یقال لامنینک مناوتک . (معجم متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن ابی محمدبن ظفر الصقلی . منعوت بحجةالدین . رجوع به محمد... شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن تومرت . منعوت به مهدی هرغی . رجوع به ابن تومرت ... شود.
-
اختصاص ناعت
لغتنامه دهخدا
اختصاص ناعت . [ اِ ت ِ ص ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از تعلق مخصوص است که بواسطه ٔ آن یکی از متعلقین را ناعت و دیگری را منعوت گویند. نعت حال است و منعوت محل . مانند تعلقی که بین رنگ سفیدی و جسم پیدا شود که سفیدی نعت است و جسم منعوت . گویند...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن عیسی بن فرج بن صالح ربعی ، منعوت به ابن الاخت ، ملقب به کمال الدین شیرازی نحوی شارح ایضاح . وی شاگرد ابوعلی فارسی است . مولد او به سال 328 هَ . ق . و وفات به 420.
-
ابن فارض
لغتنامه دهخدا
ابن فارض . [ اِ ن ُ رِ ] (اِخ ) ابوحفص و ابوالقاسم عمربن ابی الحسن علی بن المرشدبن علی الحموی الاصل ،المصری المولد و الدار و الوفات ، معروف به ابن فارض و منعوت به شرف . عارف و شاعری معروف . اصلاً از مردم حماه شام است و در قاهره به سال 576 هَ .ق . متو...
-
ابن تومرت
لغتنامه دهخدا
ابن تومرت . [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن تومرت ، منعوت به مهدی هرغی . ابن خلدون او را امغار مینامد که در زبان بربری بمعنای رئیس است . مولد او بین 470 و 480 هَ .ق . در قریه ای از کوه سوس الأقصی از بلاد مغرب است .در جوانی بمشرق مسافرت...
-
علی ربعی
لغتنامه دهخدا
علی ربعی . [ع َ ی ِ رَ ] (اِخ ) ابن عیسی بن فرج بن صالح ربعی شیرازی الاصل بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به کمال الدین و منعوت به ابن الاخت . وی نحوی و لغوی بود و در سال 328 هَ . ق . متولد شد. ابتدا نزد ابوسعید سیرافی تحصیل کرد سپس به شیراز رفت و...
-
موصوف
لغتنامه دهخدا
موصوف . [ م َ ] (ع ص ) صفت کرده شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وصف شده و بیان شده . (ناظم الاطباء). وصف شده .تعریف شده . صفت شده . منعوت . نعت شده . (یادداشت مؤلف ) : طایفه ٔ حکما متفق شدند که مر این درد را دوایی نیست مگر زهره ٔ آدمی به چندین صفت ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن یحیی بن ابی العیش و منعوت به مقری از مردم تلمسان نزیل فاس و قاهره صاحب کتاب نفح الطیب عن غصن اندلس الرطیب . فتح المتعال . اضائة الدجنة فی عقائد اهل السنة. ازهار الکمامه . ازهار الریاض فی اخبار القاضی عیاض . ق...
-
ابویحیی
لغتنامه دهخدا
ابویحیی . [ اَ بو ی َ یا ] (اِخ ) محمدبن معن بن محمدبن احمد صمادح منعوت به معتصم تجیبی صاحب المریه و بجایه و صمادحیه از بلاد اندلس . جدّ او محمدبن احمدبن صمادح به روزگار المؤید هشام بن الحکم الاموی صاحب شهر و شقه و اعمال آن بود پسر عم وی منذربن یحیی...
-
رزق
لغتنامه دهخدا
رزق . [ رِ ] (ع اِ) روزی . (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء). هرچه از آن نفع بردارند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). داخم و قوت یومیه . (ناظم الاطباء) : بس قلم نیستم هم...