کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منبه
لغتنامه دهخدا
منبه . [ م ُ ن َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) بیدارکننده . آگاه سازنده . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هشیارکننده : آن منبه که ز تنبیه وی اندر همه عمرهیچ دل در ره دین معدن عصیان نشود. سنائی (دیوان چ مصفا ص 105).|| (اِ) زنگ اِخبار. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ابراهیم بن منبه
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن منبه . [ اِ م ِ ن ِ ؟ ] (اِخ )ابوامیه . فقیه و محدث اندلسی . در مریه متولد و در مرسیه و قرطبه استماع حدیث کرده بشرق رحلت کرد و سپس به وطن خود بازگشته در اواسط قرن ششم هجری درگذشت .
-
جستوجو در متن
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن منبه سدوسی . رجوع به ابوالمنبه (عمربن ...) شود.
-
ابوخشرم
لغتنامه دهخدا
ابوخشرم . [ اَ خ َرَ ] (اِخ ) تابعی است و از وهب بن منبه روایت کند.
-
ابوموسی
لغتنامه دهخدا
ابوموسی . [ اَ سا ] (اِخ ) محدث است . سفیان از او و او از وهب بن منبه روایت کند.
-
منبهة
لغتنامه دهخدا
منبهة. [ م ُ ن َب ْ ب ِ هََ ] (ع ص ) تأنیث منبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منبه شود.- ادویه ٔ منبهة ؛ ادویه ٔ محرکه . محرکات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محرکة شود.
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) منبه بن صعب ، بزرگ خاندان زبید، از بطون مذحج . (از تاج العروس ). زرکلی آرد: نام زبید، منبه بن صعب بن سعد العشیره ٔ مذحجی ، از نیاکان عرب جاهلی است . فرزندانش بطنی از کهلان قحطانیه را تشکیل می دهند. در ذیل همین صفحه از آن کتاب ...
-
ابوالمنبه
لغتنامه دهخدا
ابوالمنبه . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) عمربن منبه السدوسی البصری . محدث است و ابومعاویه و معتمر از او روایت کنند.
-
عمر سدوسی
لغتنامه دهخدا
عمر سدوسی . [ ع ُ م َ رِ س َ ] (اِخ ) ابن منبه . رجوع به ابوالمنبه (عمران بن ...) شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) وهب بن منبه الیمانی الصنعانی ، تابعی ، از ابناء فارس . رجوع به وهب ... شود.
-
ابوامیه
لغتنامه دهخدا
ابوامیه . [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن منبه شود.
-
زبیدبن ربیعة
لغتنامه دهخدا
زبیدبن ربیعة. [ زُ ب َ دِ ن ِ رَ ع َ ] (اِخ ) بطنی از زبید اکبر از سعد العشیرة، از بطون قحطان . زبید (پدر این بطن ) منبه بن ربیعةبن منبه الاکبر است که به زبید الاصغر نیز مشهور است . (از معجم قبائل العرب ).
-
علقمه ٔ مرادی
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ مرادی . [ ع َ ق َ م َ ی ِ م ُ ] (اِخ ) ابن یزیدبن عمروبن سلمةبن منبه بن ذهل بن عطیف . رجوع به علقمه ٔ عطیفی شود.