کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممارست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممارست
لغتنامه دهخدا
ممارست . [ م ُ رَ / رِ س َ ] (از ع ، اِمص ) ور رفتن . انگولک کردن . تیمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || درمان و علاج کردن . معالجه . || مواظبت و سعی و کوشش . تفتیش و تفحص و نگهبانی و محافظت . || ورزیدن کاری به طور دائم . تمرین کردن . (ناظم ا...
-
واژههای همآوا
-
ممارسة
لغتنامه دهخدا
ممارسة. [ م ُ رَ س َ ] (ع مص ) مِراس . (منتهی الارب ). مروسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). همیشگی ورزیدن . (منتهی الارب ). || کوشیدن و تفحص کردن و تجربه نمودن و در کاری رنج نمودن . (آنندراج ) (غیاث ). با کسی یا چیزی واکوشیدن . (تاج المصادر بیهقی...
-
جستوجو در متن
-
ممارس
لغتنامه دهخدا
ممارس . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ممارست . مشغول و مواظب و متوجه و ساعی . (ناظم الاطباء). رجوع به ممارست شود.
-
کارآزمایی
لغتنامه دهخدا
کارآزمایی . [ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) تجربه . ممارست . تمرین : به کارآزمائی دلش تیز شددر آن عزم رایش سبک خیز شد.نظامی .
-
علهسة
لغتنامه دهخدا
علهسة. [ ع َ هََ س َ ] (ع مص ) سخت مروسیدن چیزی را. (از منتهی الارب ). بسختی ممارست کردن چیزی را (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
ورزنده
لغتنامه دهخدا
ورزنده . [ وَ زَ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل است از ورزیدن . کارکننده . || ممارست کننده . || حاصل کننده . || کوشنده . || زراعت کننده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سابقه دار
لغتنامه دهخدا
سابقه دار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دارای پیشینه . دارای سابقه ٔ نیک یابد. با سابقه . آنکه بواسطه ٔ ممارست بسیار در شغلی یا کاری در کار خود مهارتی یافته است .
-
ممارزة
لغتنامه دهخدا
ممارزة. [ م ُرَ زَ ] (ع مص ) مروسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ممارست . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
-
مکایصة
لغتنامه دهخدا
مکایصة. [ م ُ ی َ ص َ ] (ع مص ) مروسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ممارست و گویند مازال یکایصه ؛ ای یمارسه . (از اقرب الموارد).
-
واکوشیدن
لغتنامه دهخدا
واکوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) تعالج . مروسیدن . معالجت . مساجات . مساجاة. (یادداشت مؤلف ).- با کسی یا چیزی واکوشیدن ؛ ممارست . مزاوله . معالجه . (یادداشت مؤلف ): منازعه و نزاع ؛ با کسی در چیزی واکوشیدن . احتکاک ؛ با کسی واکوشیدن . (زوزنی ).
-
مدارست
لغتنامه دهخدا
مدارست .[ م ُ رَ س َ ] (ع مص ) مدارسة. خواندن . قرائت چیزی : می خواستم که این مکتوب نهان ، و خاطر اشرف را از مدارست این فضایح و ممارست این قبایح معاف دارم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 69). رجوع به مدارسة شود.
-
مکاظة
لغتنامه دهخدا
مکاظة. [ م ُ کاظْ ظَ ] (ع مص ) سخت مروسیدن در جنگ .کِظاظ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملازمت طولانی و ممارست شدید در جنگ . (از اقرب الموارد).
-
متایسه
لغتنامه دهخدا
متایسه . [ م ُ ی َ س َ ] (ع مص ) (از «ت ی س ») مزاولت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).ممارست کردن . (از ذیل اقرب الموارد). تایس متایسة وتیاساً؛ ممارست کرد آن را و مزاولت نمود. (ناظم الاطباء). || مکابست نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مدافعت ن...