کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملوم
لغتنامه دهخدا
ملوم . [ م َ ](ع ص ) نکوهیده . مَلیم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ) : و لاتجعل یدک مغلولة اًِلی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (قرآن 31/17). تا دامن قیامت گویند ابله مردی بود ...
-
جستوجو در متن
-
ملیم
لغتنامه دهخدا
ملیم . [ م َ ] (ع ص ) نکوهیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
اجتیاح
لغتنامه دهخدا
اجتیاح . [ اِ ] (ع مص ) جوح . هلاک گردانیدن . || ازبیخ برکندن . (منتهی الارب ). ز بن برکندن . (زوزنی ). استیصال . ذوع : قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد و اقدام بر استیصال و اجتیاح پادشاهان منکر و ملوم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ببردن ...
-
جزوع
لغتنامه دهخدا
جزوع . [ ج َ ] (ع ص )ناشکیبا و زاری کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). ناشکیبا. (دهار) (مهذب الاسماء). بسیار جزع کننده . بی شکیبا. بسیار بی تابی کننده . بسیار ناشکیبایی کننده . (یادداشت مؤلف ) : و ذوالصبر محمود علی کل ح...
-
جریر المدنی
لغتنامه دهخدا
جریر المدنی . [ ج َ رُل ْ م َ دَ ] (اِخ ) از وی نقل شده که : در مسجد رسول (ص ) عبور میکردم و اسلمی عابد را دیدم که در نماز بود، براو سلام فرستادم . اشاره کرد بنشین . نشستم . چون سلام نماز داد دست مرا گرفت و اشاره به گلویم کرد و گفت : چگونه است ؟ گفتم...
-
یاغی
لغتنامه دهخدا
یاغی . (ترکی ، ص ) بی فرمان . (آنندراج ). سرکش . نافرمان . اهل طغیان . طاغی : مطیعش را ز می پرباد گشتی چو یاغی گشت بادش تیز دشتی . نظامی .این علم و ادراک را به دست تو میدهند می نگر که به که میدهند و از بهر چه میدهند از بهر آن تا با یاغی جنگی نه آنکه ...
-
استیصال
لغتنامه دهخدا
استیصال . [ اِ ] (ع مص ) بیخ برآوردن . (غیاث ). از بن برکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). از بیخ برکندن . ریشه کن کردن . بیخ کند کردن . از بن برانداختن . از بن برافکندن . برکندن . برانداختن . اِجتیاح ِ. اصطلام . اخترام . ابتیاض . استباحة. دوع : اگ...
-
تفنید
لغتنامه دهخدا
تفنید. [ ت َ ] (ع مص ) به دروغ ، به ضعف ، به عجز، به جهل ، به خرفی منسوب کردن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نسبت کردن کسی را به دروغ و به ضعف و خطای رأی و دانش و به عجز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به دروغ و خرفی نسبت کردن . (ترجمان جر...
-
نکوهیده
لغتنامه دهخدا
نکوهیده . [ ن ِ دَ / دِ ] (ن مف ) ملامت کرده شده . بد. زشت . (غیاث اللغات ). عیب کرده شده . (برهان قاطع) (از اوبهی ) (از فرهنگ اسدی ) (ناظم الاطباء). ناپسند. ناپسندیده . (صحاح الفرس )(برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مذموم . (اوبهی ) (منتهی الارب ) (دهار)...
-
منحرف
لغتنامه دهخدا
منحرف . [ م ُ ح َ رِ ] (ع ص ) بگشته . فروگردیده . (زمخشری ). خمیده و برگشته شونده . (آنندراج ) (غیاث ). آنکه میل می کند و برمی گردد. خمیده و برگشته و واژگون . (ناظم الاطباء). میل کرده از. کج شده . کج رونده .کج . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کارها همه این ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن الحسین البازیار، مکنی به ابوعلی . وی ندیم سیف الدولةبن حمدان بود. و پدر او نصربن الحسین از مهاجرین سامرّا بود و بخدمت معتضد خلیفه و اصحاب وی پیوست و در دل خلیفه جای کرد، و اصل او از خراسان بود و بازیاری دوست میداشت و...
-
ملول
لغتنامه دهخدا
ملول . [ م َ ] (ع ص ) به ستوه آمده ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). به ستوه آمده . افگار و مانده . آزرده و بیزار. سست و ناتوان . دلگیر. دلتنگ . اندوهگین . غمگین . دارای ملالت . (ناظم الاطباء). سیرآمده . بست...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الصخری الخوارزمی ، مکنی به ابوالفضل . ابومحمد محمودبن ارسلان در تاریخ خوارزم گوید: او یکی از مفاخر خوارزم است و در اواخر سال 406 هَ .ق . کشته شده است . وی ادیبی کامل و عالمی ماهر و کاتبی بارع و شاعری ساحر بود. و ابومن...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خازن . عبداﷲبن احمد شاعر و مترسل شهیر اصفهانی . او از خواص صاحب بن عباد و برکشیدگان اوست . در ریعان شباب خازنی کتب خانه ٔ صاحب داشت . و بعلت زلتی ناشی از جهالت و کم تجربگی جوانی ، صفای لطف صاحب نسبت بدو بکدورت بد...