کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملغی
لغتنامه دهخدا
ملغی . [ م ُ غا ] (ع ص ) باطل شده . از شمار افکنده . افکنده .اسقاطگشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لغوشده .- ملغی شدن ؛ باطل شدن . لغو شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملغی کردن ؛ باطل کردن . لغو کردن .
-
واژههای همآوا
-
ملقی
لغتنامه دهخدا
ملقی . [ م َ قا ] (ع اِ) شعبه ٔ سر زهدان . ملقاة. ج ، ملاقی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || جای و مکان . (ناظم الاطباء). جای ملاقات . (از اقرب الموارد). || جای بز کوهی از کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموا...
-
ملقی
لغتنامه دهخدا
ملقی . [ م َ قی ی ] (ع ص ) انداخته شده و افکنده شده . || به نشانه زده شده . (ناظم الاطباء).
-
ملقی
لغتنامه دهخدا
ملقی . [ م َ ی ی / م َ قا ] (ع ص ) رجل ملقی ، مرد بسیار درافتاده در نیکی و بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ملقی
لغتنامه دهخدا
ملقی . [ م ُ ] (ع ص ) اندازنده و افکننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : فلما جاء السحرة قال لهم موسی القوا ما انتم ملقون . (قرآن 80/10). قالوا یا موسی اما ان تلقی و اما ان نکون نحن الملقین . (قرآن 115/7).
-
ملقی
لغتنامه دهخدا
ملقی . [ م ُ قا ] (ع اِ) جایی که در آن چیزی می افکنند. (ناظم الاطباء): هذا ملقی الکناسات ؛ یعنی محل ریختن زباله است . و فناؤه ملقی الرحال ؛ یعنی آستانه ٔ وی محل افکندن بار و بنه هاست و کنایه است از اینکه او بسیارمیهمان است . (از اقرب الموارد). || (ص...
-
ملقی
لغتنامه دهخدا
ملقی . [ م ُ ل َق ْ قا / م ُ قا ] (ع ص ) مردبسیارخیر و بسیارشر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ملقی
لغتنامه دهخدا
ملقی . [ م ُل َق ْ قا ] (ع ص ) انداخته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلقیة شود.
-
جستوجو در متن
-
رسدبان
لغتنامه دهخدا
رسدبان . [ رَ س َ ] (اِ مرکب ) پایه ور شهربانی معادل ستوان ارتش . (لغات فرهنگستان ). پایه ور شهربانی معادل ستوان ارتش ... این اصطلاح در زمان رضاشاه مدتی متداول بود و سپس ملغی گردید. (فرهنگ فارسی معین ).
-
تورگو
لغتنامه دهخدا
تورگو. [ گ ُ ] (اِخ ) آن ربر ژاک . رجل اقتصادی فرانسه (1727-1781 م .) وی در زمان لوئی شانزدهم وزیر مالیه گردیده و میخواست طبق نظریات فیزیوکراتها اصلاحاتی عمیق بعمل آورد. گمرک داخلی را ملغی کرد و آزادی تجارت و صنعت را برقرار ساخت ولی نتوانست بر سوء نی...
-
منلیک دوم
لغتنامه دهخدا
منلیک دوم . [ م ِ ن ِ ک ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) امپراتور حبشه (1844-1913 م .)، که در سال 1889 م . به تخت نشست نخست با امضای قراردادی سلطه ٔ ایتالیا را بر حبشه فراهم کرد سپس در سال 1893 این قرارداد را ملغی ساخت و سال بعد در عدوه قشون ایتالیا را شکست داد و ...
-
مغیا
لغتنامه دهخدا
مغیا. [ م ُ غ َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) دارای غایت . (معجم متن اللغة). آنچه برای آن غایتی معین شده است و گویند غایت داخل در مغیا نیست . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || چیزی که قانون برای آن غایتی قرار داده باشد، چنانکه در ماده ٔ 227 دادرسی مدنی که ...
-
دیکتاتور
لغتنامه دهخدا
دیکتاتور. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) خودکامه . خودرأی . مستبد. مطلق العنان . اصلاً عنوان هریک از قضاتی که در روم قدیم در مواقع خطیر و بحرانی برای اداره ٔ امور کشور از طرف کنسول ها برای مدت شش ماه با اختیارات فوق العاده انتخاب میشدند. دیکتاتور معاونی با ...