کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملطیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملطیه
لغتنامه دهخدا
ملطیه . [ م َ ل َطْ ی َ / م َ ل َ طی ی َ ] (اِخ ) شهری است در غرب فرات بسیار سرد و دارای میوه های بسیار و در زمینی هموار قرار گرفته و کوههای روم آن را احاطه کرده است . (از اقرب الموارد). شهری است در ترکیه ، نزدیک فرات که 130000 تن سکنه دارد و همان مل...
-
واژههای مشابه
-
ملطیة
لغتنامه دهخدا
ملطیة. [ م ُی َ ] (ع ص ) شکستگی سر به پوست تنک سر رسیده . (منتهی الارب ). جراحتی که به پوست سر رسد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ملاطیه
لغتنامه دهخدا
ملاطیه . [ م َ طی ی َ ] (اِخ ) شهری از آسیای صغیر به کاپادوکیه . ملطیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). همان ملطیه است . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ملطیه شود.
-
ملطیوی
لغتنامه دهخدا
ملطیوی . [ م َ ل َطْ ی َ وی / م َ ل َ طی ی َ وی ] (ص نسبی ) منسوب به ملطیه . رجوع به ماده ٔ بعد و ملطیه شود.
-
حصن زیاد
لغتنامه دهخدا
حصن زیاد. [ ح ِ ن ِ ] (اِخ ) خرت پرت میان آمد و ملطیة و به ملطیة نزدیک تر است . یاقوت گوید: امروز [ قرن هفتم ] به خرت پرت معروفست . (از معجم البلدان ).
-
ملطی
لغتنامه دهخدا
ملطی . [ م َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب است به ملطیه حدود روم . (از انساب سمعانی ). || منسوب به مَلَط. از مردم ملط: ثالیس الملطی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملطیه و ملط شود.
-
حصن رباط
لغتنامه دهخدا
حصن رباط. [ ح ِ ن ِ رِ ] (اِخ ) محلی به ارمنستان و نام دیگر آن جریرب است میان آمد و ملطیة.
-
دیر صوما
لغتنامه دهخدا
دیر صوما. [ دَ رِ ] (اِخ ) دیری در نزدیکی ملطیه بر سر کوهی واقع شده و به قلعه ای ماند. (از معجم البلدان ).
-
دبرکی
لغتنامه دهخدا
دبرکی . [ ] (اِخ ) نام موضعی و شهری بوده است میان ارزنجان و ملطیه به آسیای صغیر. (عیون الانباء ج 2 ص 207).
-
رأس الثور
لغتنامه دهخدا
رأس الثور. [ رَءْ سُث ْ ث َ ] (اِخ ) نام کوهی است در نزدیکی ملطیة ودر دومنزلی آن . رجوع به الجماهر بیرونی ص 260 شود.
-
طرندة
لغتنامه دهخدا
طرندة. [ طُ رَ دَ ] (اِخ ) موضعی است بر سه منزلی ملطیة که در این تاریخ از شهرهای روم بشمار رود و اکنون خراب است . واقدی گفته که مسلمانان بعد از آنکه از جانب عبداﷲبن عبدالملک بسال 83 هَ . ق . با اهالی طرندةجنگیدند بدان شهر رحل اقامت افکندند و ابنیه ای...
-
قباقب
لغتنامه دهخدا
قباقب . [ق ُ ق ِ ] (اِخ ) نام نهری است در ثغر. (منتهی الارب ). متنبی در اشعار زیر از آن یاد کرده است : و کرت فمرت فی دماء ملطیةملطیة ام للبنین ثکول و أضعفن ماکلفنه من قباقب فاضحی کان الماء فیه علیل .و آن نزدیک ملطیه قرار دارد ونهری است که در فرات می...
-
حدثی
لغتنامه دهخدا
حدثی . [ ح َ دَ ] (اِخ ) احمدبن جناب حدثی منسوب به حدث ملطیه . از عیسی بن یونس روایت کند و فهدبن سلیمان از وی و در الفیصل یاد شده است . (معجم البلدان ).