کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملطف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملطف
لغتنامه دهخدا
ملطف . [ م ُ ل َطْ طَ ] (ع ص ) رقیق شده . تلطیف شده . نازک شده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملطف
لغتنامه دهخدا
ملطف . [ م ُ ل َطْ طِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، رقیق کننده و نازک کننده . (ناظم الاطباء). || دارویی است که به حرارت معتدل قوام خلط را رقیق تر سازد مثل حاشا و زوفا و بابونج . (از قانون ابوعلی سینا). آنچه به حرارت معتدل رقیق کردن خلط غلیظ در شأن او با...
-
واژههای همآوا
-
ملتف
لغتنامه دهخدا
ملتف . [ م ُ ت َف ف ] (ع ص ) گیاه در هم پیچیده و افزون شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). بر هم پیچیده . (ناظم الاطباء). در هم پیچیده . پیچیده . انبوه . درهم . متکاثف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || افزون و فراوان . || باغی که دارای گیاههای فراوان...
-
جستوجو در متن
-
رغوةالملح
لغتنامه دهخدا
رغوةالملح . [ رِغ ْ وَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) زبدالملح گویند و قوه ٔ وی زیاده از قوه ٔ ملح باشد و ملطف بود. (اختیارات بدیعی ).
-
مکثف
لغتنامه دهخدا
مکثف . [ م ُ ک َث ْ ث ِ ] (ع ص ) آنچه اجزاء چیزی را فراهم آورد چنانکه حجم آن کوچک گردد. ضد ملطف . (از بحرالجواهر).
-
اثباطون
لغتنامه دهخدا
اثباطون . [ ] (اِ) شرابی است که از آب انگور و عسل و ادویه ٔ حارّه ترتیب دهند، بسیار گرم و ملطّف و جالی و موافق مزاج پیران و مرطوبین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
دادی رومی
لغتنامه دهخدا
دادی رومی . (اِ) هیوفاریقون . داروئی که آن را به رومی هوفاریقون گویند و آن حبی باشد سرخ رنگ مانند سماق بغدادی گرم و خشک است در سوم و چهارم محلل و ملطف اورام باشد. (آنندراج ).
-
صمغالبطم
لغتنامه دهخدا
صمغالبطم . [ ص َ غُل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) علک است به پارسی بناسَت گویند و به شیرازی کندر و طبیعت آن گرم و محلل و ملطف بود و در خواص و منفعت نزدیک به مصطکی بود. (اختیارات بدیعی ). رجوع به بناست شود.
-
مغلظ
لغتنامه دهخدا
مغلظ. [ م ُ غ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) هر آنچه درشت و ستبر می کند. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح طب ) ضد ملطف و آن دارویی است که قرار می دهد قوام رطوبت را غلیظتر از معتدل یا غلیظتر از آنچه بوده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ضد ملطف و آن دوایی است که از شأ...
-
زهرالملح
لغتنامه دهخدا
زهرالملح . [ زَ رُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نباتی است که بر نیل مصر بر روی آب بود. ودر آبهای ایستاده و نهان نیز بود و در زمینهای شور نیز بود و بهترین آن زعفران رنگ بود که بغایت منتین باشد و در طعم وی شوری و گزیدگی بود و محلل و ملطف بوده مصلح ریش های پلی...
-
انجذان
لغتنامه دهخدا
انجذان . [ اَ ج ُ ](ع اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء). انگدان که گیاهی است . مقاوم سموم است و جهت درد مفاصل جید و مدر حیض و مخدر آن و مدر بول و شیر و مسخن گرده و روده و جاذب وبیخ سپید آن که اشترغار نامند مقطع بلغم و ملطف اغذیه [ است ] . (منتهی الارب ). و...
-
سبعالارض
لغتنامه دهخدا
سبعالارض . [ س َ عُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) پرسیاوشان . (منتهی الارب ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). پرسیاوشان . سنبل . عربی آن کزبرة البئر، هندی آن راج هنس و کرچاه درنکوث ، طبیعت آن مایل بگرمی و خشکی و ملطف و مخفف و محلل و منفخ و مدر و مصلح و مصطکی و شربت الزح...
-
سکبینج
لغتنامه دهخدا
سکبینج . [ س َ ن َ ] (معرب ، اِ) صمغ نباتی است مسخن و ملطف و جالی و محلل ریاح و اورام سلبه و مدر حیض و مسهل بلغم غلیظ و این معرب سکبینه است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). به پارسی سغبین است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از بحر الجواهر) : از آن جمله که مو...