کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملس
لغتنامه دهخدا
ملس . [ م َ ] (ع مص ) راندن سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تند دویدن ماده شتر و جز آن . (از اقرب الموارد). || آمیختن و درهم شدن تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ): ملس الظلام ؛ آمیخته گردید تاریکی شب . (ناظم ا...
-
ملس
لغتنامه دهخدا
ملس . [ م َ ل َ ] (ص ) ترش و شیرین . میخوش . مُزّ. بیشتر صفت انار آرند: انار ملس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملیس شود.
-
ملس
لغتنامه دهخدا
ملس . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای هموار. ج ، ملوس . املاس . جج ، امالیس . (از ذیل اقرب الموارد).
-
ملس
لغتنامه دهخدا
ملس . [ م َ ل ِ ] (ع ص ) صاف و هموار. (از دزی ج 2 ص 612).
-
ملس
لغتنامه دهخدا
ملس . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ املس و ملساء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). صاف و هموار.(از دزی ج 2 ص 612). و رجوع به املس و ملساء شود.
-
واژههای مشابه
-
ملس ها
لغتنامه دهخدا
ملس ها. [ م ُ ل ُ ] (اِخ ) مردمی بودند یونانی که در درون اپیر نزدیک دریاچه ٔ پئوم بونی یا ژانین سکنی گزیده بودند. (از ایران باستان ج 2 ص 1212 و 1213). مردم اپیر (بخشی از سرزمین یونان ) که قلمرو قدرتمندی را در 430 - 350 ق .م . به وجود آوردند. (از لارو...
-
واژههای همآوا
-
ملث
لغتنامه دهخدا
ملث . [ ] (اِ) زدودن باشد از زنگ و شوخ و هرچه بدان ماند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 53).
-
ملث
لغتنامه دهخدا
ملث . [ م َ ] (ع مص ) کسی را به چرب سخنی از کاری بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). به چرب زبانی و سخن خوش خوشدل کردن کسی را و از کاری بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خوشدل کردن کسی را به سخنی . (از ناظم الاطباء...
-
ملث
لغتنامه دهخدا
ملث . [ م َ / م َ ل َ ] (ع اِ) اول تاریکی شب . و گویند: اتیته ملث الظلام ؛ ای حین اختلطالبیاض بالسواد، یعنی وقت مغرب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اول تاریکی شب و هنگام مغرب که هنوز سپیدی روز با سیاهی شب آمیخته باشد. (ناظم الاطباء).
-
ملث
لغتنامه دهخدا
ملث . [ م ِ ] (ع ص ) کسی که از جماع سیر نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که از جماع سیر نشود و مذکر و مؤنث در این یکسان است . یقال : رجل ملث و امراة ملث . (از محیطالمحیط).
-
ملث
لغتنامه دهخدا
ملث . [ م ُ ل ِث ث ] (ع ص ) ستیهنده و مبرم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ستیهنده . (آنندراج ). || مقیم و جای گیرنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).جای گیرنده و مقیم باشنده . (آنندراج ). || باران پیوسته . (ناظم الاطباء). باران پیوسته بارنده ...
-
ملص
لغتنامه دهخدا
ملص . [ م َ ] (ع مص )پلیدی انداختن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ملص
لغتنامه دهخدا
ملص . [ م َ ل ِ ] (ع ص ) رشاء ملص ؛ رسن دلو که تابان و لغزان باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). طناب دول که تابان و لغزان باشد و در دست گیر نکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملیص . (از اقرب الموارد).