ملس . [ م َ ] (ع مص ) راندن سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تند دویدن ماده شتر و جز آن . (از اقرب الموارد). || آمیختن و درهم شدن تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ): ملس الظلام ؛ آمیخته گردید تاریکی شب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نرم و تابان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بیرون کشیدن خایه ٔ قچقار و رگهای آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): ملس خصیتی الکبش ؛ بیرون کشید خایه های قچقار را. (ناظم الاطباء). || نرم کردن کسی را به زبان خود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مداهنه و تملق کردن . (از اقرب الموارد). || عقب ماندن سریع. (از اقرب الموارد). || رنده کردن . صاف وهموار کردن با رنده ٔ نجاری . (از دزی ج 2 ص 612). || (اِمص ) آمیختگی و اختلاط تاریکی و گویند: اتیته ملس الظلام . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.