کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملتزم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملتزم
لغتنامه دهخدا
ملتزم . [ م ُ ت َ زَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک رکن یمانی در محاذی کعبه ، حاجتمندان در آنجا دعا می کنند. (غیاث ) (آنندراج ). بین حجرالاسود و باب کعبه واقع شده در مکه ٔ معظمه . (از معجم البلدان ). نام آن جایی که در مابین در کعبه و حجرالاسود می باشد. (نا...
-
ملتزم
لغتنامه دهخدا
ملتزم . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ) دست به گردن زده و در بر گرفته . (ناظم الاطباء). آنکه دست به گردنش افکنده اند. (از اقرب الموارد). || ملازم شده . (ناظم الاطباء).
-
ملتزم
لغتنامه دهخدا
ملتزم . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) بر خود لازم گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). || مأخوذ ازتازی ، متعهد. (ناظم الاطباء). بر گردن گرفته . گردن نهاده . برعهده گرفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملتزم شدن ؛ متعهد شدن . (ناظم الاطباء). برعهده گرفتن . پذیرفتن...
-
جستوجو در متن
-
الزام آور
لغتنامه دهخدا
الزام آور. [ اِ وَ ] (نف مرکب ) تعهدآور. ملتزم کننده . اجباری . رجوع به اِلزام شود.
-
ژان دماتا
لغتنامه دهخدا
ژان دماتا. [ دُ ] (اِخ ) (قدیس ) مؤسس نظام تثلیثیون که ملتزم بازخرید اسیران بودند. مولد او در فکن (1160-1213 م .) و ذکران وی هشتم فوریه است .
-
ملتزمین
لغتنامه دهخدا
ملتزمین . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ، اِ) مأخوذ از تازی ، ملازمان و همراهان و پیروان و خدمتگاران . (ناظم الاطباء). و رجوع به ملتزم شود.
-
اجرنثام
لغتنامه دهخدا
اجرنثام . [ اِ رِ ] (ع مص ) افتادن از بالا بنشیب . || فراهم آمدن . (منتهی الارب ).اجتماع . جمع شدن . فاهم آمدن . (زوزنی ). || لازم گرفتن جای را. (منتهی الارب ). ملتزم مکانی شدن .
-
ادب القاضی
لغتنامه دهخدا
ادب القاضی . [ اَ دَ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) ملتزم شدن و عمل کردن قاضی است بر آنچه که شرع برای او تعیین کرده است از قبیل بسط عدل و رفع ظلم و عدم میل و منحرف نشدن بر یکی از متداعیین . (تعریفات جُرجانی ).
-
در بر گرفتن
لغتنامه دهخدا
در بر گرفتن . [ دَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چسبانیدن کسی را بخود رویاروی . (یادداشت مرحوم دهخدا). بغل کردن . التزام . (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : ایدون گمان بری که گرفتستی در بر به مهر خوب یکی دلبر. ناصرخسرو.عزمت بر این جهاد که ...
-
واقد
لغتنامه دهخدا
واقد. [ ق ِ ] (اِخ ) واقدبن عبداﷲبن عبدمناف بن عبدالعزیز الیربوعی التمیمی ، از صحابه و قدیم الاسلام است . مردی شجاع و همه جا ملتزم رکاب رسول (ص ) بودو در 11 هجری در مدینه درگذشت . (الاعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ گزیده ص 241 و امتاع الاسماع ص 57 شود...
-
ابودعامة العبسی
لغتنامه دهخدا
ابودعامة العبسی . [ اَ دِ م َ تِل ْ ع َ ] (اِخ ) یکی از فصحای اعراب . علامه ٔ راویه . اصل او از بادیه است ، مدتی دراز در حضر بسر برد و ملتزم خدمت برامکه بود و اسم او علی بن مرثد است . از اوست : کتاب الشعر و الشعراء. (ابن الندیم ).
-
الذام
لغتنامه دهخدا
الذام . [ اِ ] (ع مص ) لازم گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اِلزام . ملتزم گردانیدن کسی به کسی . (از اقرب الموارد). || برآغالانیدن و ترغیب دادن و تحریض کردن . (منتهی الارب ). ترغیب و تحریض کسی . مولع کردن . اُلذِم َ به (مجهولاً)؛ اولعبه ، فهو م...
-
الزام کردن
لغتنامه دهخدا
الزام کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واجب کردن . ملتزم و متعهد کردن . لازم گردانیدن . ملزم و مجبور گردانیدن . رجوع به اِلزام شود : اندیشم که اگر بطوع خطبه نکنم الزام کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). همه را الزام کرد تا در دو طرف از روز ملازمت دیوان ...
-
فدیت
لغتنامه دهخدا
فدیت . [ ف ِدْ ی َ ] (ع اِ) از ماده ٔ فدیه یا فداء است ، و آن بمعنی عوضی است که بوسیله ٔ آن آدمی از مکروهی که بسوی او رسیده ، رهایی می یابد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بدل . (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سربها. (یادداشت بخط مؤلف ). آنچه...