کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملأم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملأم
لغتنامه دهخدا
ملأم . [ م َ / م ِ ءَ ] (ع ص ) آنکه عذر ناکسان خواهد. مِلاَّم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاَّم شود.
-
ملأم
لغتنامه دهخدا
ملأم . [ م َ ءَ] (ع ص ) ناکس و زفت . ملأمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناکس زفت و گویند: یا ملأم ؛ یعنی ای لئیم و ای ناکس سزاوار نکوهش . (ناظم الاطباء).
-
ملأم
لغتنامه دهخدا
ملأم . [ م ُ ل َءْ ءَ ] (ع ص ) زره پوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زره پوشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
ملاَّم
لغتنامه دهخدا
ملاَّم . [ م ِ ] (ع ص ) (از «ل ء م ») آنکه عذر ناکسان خواهد. مِلأَم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملأم شود.
-
ملام
لغتنامه دهخدا
ملام . [ م َ ] (ع مص ) نکوهیدن . ملامة. لَوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مصدر میمی است به معنی ملامت کردن . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به ملامت شود. || (اِمص ) نکوهش . سرزنش . ملامت . سرکوفت . بیغار. بیغاره . گواژه . (یادداشت به خط مرحوم دهخد...
-
ملام
لغتنامه دهخدا
ملام . [ م ُ ] (ع ص ) نکوهش کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ملأمان
لغتنامه دهخدا
ملأمان . [ م َ ءَ ] (ع ص ) ناکس و زفت . مَلأَم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملأم شود.
-
لومة
لغتنامه دهخدا
لومة. [ ل َ م َ ] (ع مص ) لوم . سرزنش . سرکوفت . ملام . ملامة. نکوهیدن . (منتهی الارب ). نکوهش : لومة لائم .
-
صورنگار
لغتنامه دهخدا
صورنگار. [ ص ُ وَ ن ِ ] (نف مرکب ) صورت نگارنده . مصور. نقاش : صورنگار حدیثم ولی هر آن صورت که جان در آن نتوانم نهاد ننگارم . خاقانی .در صورتی که دیده جمالش صورنگارزو شاهدی گرفته و رفته ره ملام .خاقانی .
-
روادع
لغتنامه دهخدا
روادع . [ رَ دِ ] (ع ص ، اِ) قیاساً ج ِ رادِعة و رادِع . موانع : اما جایی که بأس حسام ... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام ... التفاتی نرود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 260). || رادع و رادعة و ج ِ آن روادع بمعنی پیراهن آغشته به زعفران و یا به دیگر بوی...
-
خوادع
لغتنامه دهخدا
خوادع . [ خ َ دِ ] (ع اِ) ج ِ خادع : ابوعلی را پیش تخت خواند و اسرار فضاء لوح خاطر او به انواع خوادع امانی بنگاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اما جایی که بأس حسام ... روی نمود بخوادع کلام و روادع ملام ... التفاتی نرود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
روایع
لغتنامه دهخدا
روایع. [ رَ ی ِ ] (ع ص ، اِ) صورتی فارسی است از روائع، ج ِ رائعة، بمعنی آنکه یا آنچه حسن یا شجاعت او مردم را به شگفت آورد : این کلمات از روایع حکمت اوست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). جایی که بأس حسام ... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام و روایع صحایف...
-
ضرغام
لغتنامه دهخدا
ضرغام . [ ض ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . ضرغامة. (منتهی الارب ). شیر. (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء) (دهار). شیردرنده . (منتخب اللغات ). اسد. ج ، ضراغم : ارجو که مردی شود مبارزکز پیل نندیشد و ز ضرغام . فرخی .وگر نشاط شکار آیدت روا باشدکه با منست بهر بیشه ای ک...