کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملاَّن
لغتنامه دهخدا
ملاَّن . [ م َ ] (ع ص ) (از «م ل ء») پر. مَلأی ̍ و مَلاَّنة مؤنث و گویند: دلو ملأی و کوز ملآن ماء. ج ، مِلاء. (از منتهی الارب )؛ کوز ملاَّن ماء؛ کوزه ٔ پر از آب . ج ، ملاء. و فی الحدیث : لیس شی ٔابغض الی اﷲ عزوجل من بطن ملاَّن . (ناظم الاطباء). پر...
-
واژههای همآوا
-
ملعن
لغتنامه دهخدا
ملعن . [ م ُ ل َع ْ ع َ ] (ع ص ) آنکه هر کسی براند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که هرکس وی را براند و او را لعنت کند. (ناظم الاطباء). کسی که همه او را لعنت کنند. (از اقرب الموارد).
-
ملاَّن
لغتنامه دهخدا
ملاَّن . [ م َ ] (ع ص ) (از «م ل ء») پر. مَلأی ̍ و مَلاَّنة مؤنث و گویند: دلو ملأی و کوز ملآن ماء. ج ، مِلاء. (از منتهی الارب )؛ کوز ملاَّن ماء؛ کوزه ٔ پر از آب . ج ، ملاء. و فی الحدیث : لیس شی ٔابغض الی اﷲ عزوجل من بطن ملاَّن . (ناظم الاطباء). پر...
-
جستوجو در متن
-
ملأی
لغتنامه دهخدا
ملأی . [ م َ آ ] (ع ص ) مؤنث ملاَّن یعنی پر. و گویند: دلو ملأی ؛ یعنی دول پر. ج ، مِلاء . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مؤنث ملاَّن . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاَّن شود.
-
ملاَّنة
لغتنامه دهخدا
ملاَّنة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث ملاَّن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مؤنث ملاَّن یعنی پر. گویند: دلو ملاَّنة. ج ، مِلاء. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاَّن شود.
-
ملاء
لغتنامه دهخدا
ملاء. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ شود. || ج ِ مَلاَّن و مَلاَّنة و ملأی [ م َ آ ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاَّن شود.
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابراهیم بن زبیر، مکنی به ابومحمد و ملقب به قاضی مهذب الدین . اوبرادر احمدبن علی بن ابراهیم (متوفی به سال 563 هَ .ق .) بود و با اینکه در دانش به پایه ٔ برادرش نمیرسید اما در شعر بر وی برتری داشت . این دو بیت ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الصلحی ، مکنی به ابوالخطاب . او ادیبی فاضل و کاتبی نیکوخط و صاحب شعری رقیق و سائر در السنه است . ابوسعد در مذیل ذکر او آورده و این دو بیت از اشعار اوست :یا راقد العین عینی فیک ساهرةو فارغ القلب قلبی فیک ملاَّن انی اری...
-
مرجل
لغتنامه دهخدا
مرجل . [ م ُ رَج ْ ج َ ] (ع ص ، اِ) چادر نگارین . چادر که در آن صورتهای مردان باشد. (از منتهی الارب ). بردی که بر آن تصویرهائی چون صورت مردان باشد. معلم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مشک که از یک پای سلخ آن کرده باشند. (از منتهی الارب ). مشک...
-
لاندن
لغتنامه دهخدا
لاندن . [ دَ ] (مص ) جنبانیدن . حرکت دادن . افشاندن . تکان دادن : با دفتر اشعار برِ خواجه شدم دی من شعر همی خواندم و او ریش همی لاندصد کلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش گفتم که بدان ریش که دی خواجه همی شاند. طیان .(گمان میکنم ریش دوّم (درمصراع سوّم ) ش...
-
ممتلی
لغتنامه دهخدا
ممتلی . [ م ُ ت َ ] (از ع ، ص ) پر. آگنده . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). پر. لبالب . آگنده . (از ناظم الاطباء). انباشته . مَلاَّن : اندر خریف دماغ از رطوبتهای فزونی ممتلی گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خاصه اگر رگهای زیر زبان ممتلی و کشیده باشد. (ذ...
-
مستحیل
لغتنامه دهخدا
مستحیل . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحالة. مملو و ملآن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخن که روی وی گردانیده باشند، یاسخن که سر و بن ندارد. (منتهی الارب ). سخن باطل . (اقرب الموارد). رجوع به استحالة شود. || محال و ناممکن . (غیاث ) (آ...
-
مل ء
لغتنامه دهخدا
مل ء. [ م ِل ْءْ ] (ع اِ) پُری .ج ، املاء. (از منتهی الارب ). پری و آنچه پر کند آوند را. (ناظم الاطباء). آنچه در آوند گنجد وقتی که پر باشد. ملاَّن مثنی و اَملاء جمع آن است . || مل ٔالجفن ؛ مثلی است در بیغمی زیرا هر که غمی داشته باشداو را از اندیشه و ...