کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقیی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقیی
لغتنامه دهخدا
مقیی ٔ. [ م ُ ق َی ْ ی ِءْ ] (ع ص ) داروی قی آور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). قی آورنده . دارویی که شکوفه افتادن را خورند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوایی که خاصیت آن تحریک رطوبات است به سمت بالای معده تا از دهان خارج شود. ...
-
مقیی
لغتنامه دهخدا
مقیی . [ م ُ ق َی ْ یی ] (ع ص ) هر دارویی و هر چیزی که قی آورد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
قی آرنده
لغتنامه دهخدا
قی آرنده . [ ق َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مقیی و هر چیزی که قی آرد. (ناظم الاطباء).
-
اپیکا
لغتنامه دهخدا
اپیکا. [ اِ ] (اِ) (مخفف و مصحف ایپِکاکوانها ) پوست ریشه ای است که از برزیل آرند و از آن اِمتین و دیگر ادویه ٔ مقیی ٔ کنند.
-
انتیمون
لغتنامه دهخدا
انتیمون . [ اَ] (فرانسوی ، اِ) انتیموان . رجوع به انتیموان شود.- انتیمون مقیی ؛ عبارتست از طرطرات پتاس و انتیمون . (ناظم الاطباء).
-
مقیئات
لغتنامه دهخدا
مقیئات . [ م ُ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ادویه ٔ قی آور. (آنندراج ). داروهای قی آور. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقیی ٔ و مقیئة شود.
-
کندس
لغتنامه دهخدا
کندس . [ ک ُ دُ ] (اِ) بیخ گیاهی است . (آنندراج ). بیخ گیاهی که درون آن زرد و برونش سیاه و مقیی ٔ و مسهل و سفوف آن را چو به بینی کشند عطسه آورد. (ناظم الاطباء). رجوع به کندش شود.
-
مقیئة
لغتنامه دهخدا
مقیئة. [ م ُ ق َی ْ ی ِ ءَ ] (ع ص ) تأنیث مقیی ٔ. ادویه ٔ مقیئة ، داروهایی که قی آورند. ج ، مقیئات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جوزالماثل
لغتنامه دهخدا
جوزالماثل . [ ج َ زُل ْ ث ِ ] (ع اِ مرکب ) جوزالمقاتل نیز گویند. سرد و خشک است در چهارم مخدر ومغثی و مقیی ٔ و منوّم بود و احداث سیات و خناق کند و کسی را که حرارت مفرط باشد چون قیراطی از او میل نماید سودمند آید و یک مثقال از او کشنده است و مصلحش لبن ح...
-
رقاع یمانی
لغتنامه دهخدا
رقاع یمانی . [ رِ ع ِ ی َ ] (اِ مرکب ) دوایی باشد چون جوزالقی مقیی ، جز اینکه شکل رقاع یمانی مثلث و سرش شکافته است . (یادداشت مؤلف ). به جوزالقی ماند اماسر وی شکافته بود و بهترین آن بود که رسیده بود و طبیعت آن گرم و خشک است بلغم و رطوبات معده را ببر...
-
جوزالقی
لغتنامه دهخدا
جوزالقی ٔ. [ ج َ زُل ْ ق َی ْءْ ] (ع اِ مرکب )ثمر شجری است مخصوص بلاد یمن بقدر فندقی و جوف او مشتمل بر پرده ها و مابین پرده ها و دانه ٔ او بقدر مغز چلغوزه و با اندک بدبوئی در دوم گرم و خشک و مقیی ٔ بلغم و مسهل و جهت امراض بارده ٔ دماغی و عصبانی نافع ...
-
حرف بابلی
لغتنامه دهخدا
حرف بابلی . [ ح ُ ف ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نبات او بقدر شبری و برگش شبیه به برگ ترب و باخشونت و گلش زرد و تخمش سفید و مدور. و در تنکابن خاص تره و در مازندران کولمه تره و شاه تره گویند. گرم تر و تندتر از حرف نبطی که حب الرشاد باشد و مدر حیض و...
-
حاشیش
لغتنامه دهخدا
حاشیش . (اِ) بعربی و بفارسی حسن یوسف نامند،چیزی است که در آبها منجمد میشود مایل بسفیدی و بدمزه و مایل بشیرینی و حار و بسیار تند و قویتر از فرفیون . در چهارم گرم و خشک و نیم درهم او مقیی ٔ قوی و یک درهم او کشنده است به قی مفرط و ضماد اوجالی و سرخ کنند...
-
جوزالکوثل
لغتنامه دهخدا
جوزالکوثل . [ ج َ زُل ْ ک َ ث َ ] (ع اِمرکب ) بعضی جوزالقی نیز گویند. ثمر نباتی است هندی شبیه به خرنوب در شکل و رنگ و مستدیر و پهن و پوست او نازک و در جوف او غلافی شبیه بغلاف شابلوط و طعمش مثل باقلی و برگ او شبیه به لبلاب و گلش سفید در آخر سیم گرم و ...