کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقید کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
واجب مقید
لغتنامه دهخدا
واجب مقید. [ ج ِ ب ِ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب مقید در برابرواجب مطلق است و آن امری است که وجوبش بر مقدمه ٔ وجودش متوقف باشد مانند زکوة که موقوف بر نصاب است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کلمه های واجب و واجب مطلق و وجوب ...
-
جستوجو در متن
-
بندیدن
لغتنامه دهخدا
بندیدن . [ ب َ دی دَ ] (مص ) بستن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). || قید کردن . مقید کردن . || حبس کردن . زندان کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بند برنهادن
لغتنامه دهخدا
بند برنهادن . [ ب َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقید کردن . || قفل کردن . تنکیل . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تقیید
لغتنامه دهخدا
تقیید. [ ت َ ] (ع مص ) قید کردن و بند نمودن زن شوی را به افسون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قید کردن و بند نمودن . (غیاث اللغات ). بند کردن . (زوزنی ). || کتاب را عجم زدن .(زوزنی ). نقطه زدن کتاب را و مقید به اعراب کر...
-
بند آوردن
لغتنامه دهخدا
بند آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) متوقف ساختن (آب ، خون ، نفس و غیره ). (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). بازداشتن . قطع کردن . جلوگیری نمودن . بند آوردن آب ، خون و راه .|| گرفتار کردن . مقید ساختن . اسیر کردن .
-
گیر افتادن
لغتنامه دهخدا
گیرافتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، اسیر شدن . به دام آمدن . گرفتار شدن . مقید شدن . || در جایی گیر کردن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
گیر آوردن
لغتنامه دهخدا
گیر آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) به گیر آوردن . در تداول عامه ، به دست آوردن . یافتن . دسترس یافتن . دست یافتن . پیدا کردن : خَبَش ؛ جمع کردن و به گیر آوردن از اینجا و آنجا. (منتهی الارب ).- امثال : مگر جهود گیر آورده اید ؟ بر جهود دست یافته اید؟||...
-
عهد گرفتن
لغتنامه دهخدا
عهد گرفتن . [ ع َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) متعهد کردن . ضمان گرفتن . مقید کردن . گرفتن پیمان : مکن دست پیشش اگر عهد گیردازیرا که در آستین مار دارد.ناصرخسرو.
-
کرفسة
لغتنامه دهخدا
کرفسة. [ ک َ ف َ س َ ] (ع مص ) بندی وار رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چون مقید رفتن . (از اقرب الموارد). || بند کردن شتر را و تنگ کردن بند بر وی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
غژولیدن
لغتنامه دهخدا
غژولیدن . [ غ ُ دَ ] (مص ) هشیار وچالاک بودن . (آنندراج ). متوجه بودن . (ناظم الاطباء). || شتاب کردن . (آنندراج ). || گوز دادن . (آنندراج ) (از فرهنگ شعوری ). تیزیدن و تیز دادن . || مشغول گشتن . || مقید بودن . || سعی و کوشش کردن . (ناظم الاطباء).
-
پای کسی را به بند کردن
لغتنامه دهخدا
پای کسی را به بند کردن . [ ی ِ ک َ ب ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وی را اسیر و مقید ساختن : مر آن هر دو را پای کرده به بندبه زندان فرستاد شاه بلند.فردوسی .
-
دربند کردن
لغتنامه دهخدا
دربند کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) در قید کردن اسیر و محبوس . (ناظم الاطباء). مقید کردن . محبوس کردن . زندانی کردن : دربند مدارا کن و دربند میان رادربند مکن خیره طلب ملکت دارا. ناصرخسرو.یکی آیینه و شانه درافکندبه افسونی به راهش کرد دربند. نظامی...
-
گرفتار کردن
لغتنامه دهخدا
گرفتار کردن . [ گ ِ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . در بند کردن . مقید کردن : آن را که به کین جستن تو دست همی سودسلطان جهان کردبه دست تو گرفتار. فرخی .کس دل به اختیار بمهرت نمیدهددامی نهاده ای و گرفتار میکنی . سعدی .هرجا که سروقامتی و موی دلبریست ...
-
تقید
لغتنامه دهخدا
تقید. [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) خویشتن را بند کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (مجمل اللغة) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقیید. (اقرب الموارد). بند شدن و به چیزی مقید شدن . (آنندراج ).