کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقدمةالجیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقدمةالجیش
لغتنامه دهخدا
مقدمةالجیش . [ م ُ ق َدْ دِ م َ تُل ْ ج َ / م ُ ق َدْ دَ م َ تُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) پیش آهنگ لشکر. (مهذب الاسماء). یزک لشکر. (منتهی الارب ). یزک لشکر و پیشقراول . (ناظم الاطباء). گروهی از لشکر که پیشاپیش آن باشد. (از اقرب الموارد). لشکری که پیش فرس...
-
جستوجو در متن
-
پیش قراول
لغتنامه دهخدا
پیش قراول . [ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر. مقدمةالجیش . آن حصه از لشکر پیاده یا سواره که جلو حرکت میکند. طلیعه . چرخچی . مقدمه . پیشرو.
-
مانگلای
لغتنامه دهخدا
مانگلای . [ گ َ ] (مغولی ، اِ) منقلای . پیشانی باشد... (سنگلاخ ورق 319). منغلای . پیشانی . جبهه . || مقدمه ٔ لشکر. مقدمةالجیش . منقلای . (سنگلاخ ورق 319).
-
شورسلح
لغتنامه دهخدا
شورسلح . [ س ِ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سلحشور. ورزیدن سلاح جنگ باشد و بکار فرمودن یعنی چگونه بکار باید فرمود. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به سلحشور شود. || کسی که مستعد قتال و جدال باشد. (از برهان ) (آنندراج ). کسی که مستعد وآماده ٔ قتال و جدال باش...
-
چرخچی باشی
لغتنامه دهخدا
چرخچی باشی . [ چ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس چرخچیان . فرمانده و بزرگ چرخچی ها. آنکه مقدمةالجیش لشکر زیر فرمان او بوده است . عنوانی که در قدیم رئیس پیشقراولان لشکر داشته است : عالیجاهان علی مردانخان بختیاری و اسماعیل خان فیلی را چرخچی باشی و مقدمةال...
-
منقلا
لغتنامه دهخدا
منقلا. [م َ / م ُ ق َ ] (مغولی ، اِ) پیشرو لشکر و پیش قراول . (ناظم الاطباء). مقدمه ٔ لشکر. مقدمةالجیش . طلایه . منغلا.منغلای . مانگلای : نوروز با چهار هزار سوار منقلا می رفت و صدرالدین زنجانی ملازم او بود. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 89). رجوع به منغ...
-
شرباشرن
لغتنامه دهخدا
شرباشرن . [ ش َ ش َ رَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) آغازکننده ٔ شر. مباشر شر. که شر انگیزد. که تواند شر آغازد. || مقدمةالجیش و هر اول فوج که اول بر مخالف آویزد و جنگ اندازد و این لفظ ترکی است . (آنندراج ) (بهار عجم ). پیش جنگ . (فرهنگ نظام ) : آغاز ملاقات بتا...
-
مؤخرة
لغتنامه دهخدا
مؤخرة. [ م ُ ءَ خ خ َ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مؤخر. (یادداشت مؤلف ).- مؤخرةالجیش ؛ دنباله . دم لشکر. مقابل مقدمه و مقدمةالجیش . عقب دار. دم دار. (یادداشت مؤلف ).- مؤخرةالرحل ؛ مؤخرالرحل . دنباله ٔ پالان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع ب...
-
منغلای
لغتنامه دهخدا
منغلای . [ م َ / م ُ غ َ ] (مغولی ، اِ) مأخوذ از مغولی ، پیشگاه لشکر و مقدمةالجیش . (ناظم الاطباء). از کلمه ٔ مغولی مانگلای ، طلیعه . طلایه . پیشقراول . مقدمه ٔ لشکر. منقلا. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر پادشاه ما را سیورغامیشی فرماید به کوچ دادن مشغو...
-
خاص مرادپاشا
لغتنامه دهخدا
خاص مرادپاشا. [ م ُ ] (اِخ ) یکی از رجال دوره ٔ سلطان محمد ثانی است که بیگلربیگی روم ایلی داشت . گویند او از نژاد پالیولوکلرک قیصر روم بوده است . وی در سال 878 هَ . ق . هنگام جنگ با اوزن حسن سرفرماندهی مقدمةالجیش بعهده اش بود و در آن جنگ جسارت و شجاع...
-
منقلای
لغتنامه دهخدا
منقلای . [ م َ ق َ / م ُ ق َ ] (مغولی ، اِ) مأخوذ از مغولی ، منغلای . (ناظم الاطباء). پیشگاه لشکر و مقدمةالجیش : زبرقان بن بدر را بر منقلای لشکر روان ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ اعثم کوفی ص 21). شیرامون نویان را به منقلای روانه کرد. (جامعالتواریخ رشیدی )....
-
چرخچی
لغتنامه دهخدا
چرخچی . [ چ َ ] (ص مرکب ) در عالم آرای سکندربیک ، فوج هراول را گویند. (آنندراج ). فوج هراول . (غیاث ). در عصر سلطنت صفویه لشکر پیشرو را میگفتند، شاید بهمان مناسبت که آن قسم لشکر در قدیم کماندار بوده . (فرهنگ نظام ). مقدمةالجیش . پیشقراول لشکر. طلایه ...
-
سلیح
لغتنامه دهخدا
سلیح . [ س ِ ] (ع ، اِ) سلحشور است که مستعد قتال و جدال و شخص سلاح بسته و مقدمةالجیش باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || اماله سلاح . (آنندراج ) (غیاث ). عربی ممال سلاح به معنی ابزار جنگ است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آلت جنگ : خروشان و کفک افکنان...
-
سرآهنگ
لغتنامه دهخدا
سرآهنگ . [ س َ هََ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر که بعربی مقدمةالجیش خوانند و بترکی هراول گویند. (آنندراج ) (برهان ). پیشرو لشکر. (شرفنامه ٔ منیری ) : طلایه نگه کن که از خیل کیست سرآهنگ این دوده را نام چیست . فردوسی .و هر کس را از آن مقدمان و سرآهنگان نیکو...