کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقامر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقامر
لغتنامه دهخدا
مقامر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) به گرو بازنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قمارباز و حریف . (آنندراج ) (غیاث ).قمارکننده . قمارباز. (از ناظم الاطباء) : به یک اندازه اند بر در بخت مرد فرهنگ با مقامر و شنگ . ناصرخسرو.قمر شد با سر زلفش م...
-
واژههای همآوا
-
مغامر
لغتنامه دهخدا
مغامر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) در سختی و ازدحام اندازنده خود را بی ترس و بیم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه حمله می کند و جنگ می نماید بی ترس و بیم . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مقامری
لغتنامه دهخدا
مقامری . [ م ُ م ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مقامر. قماربازی . عمل مقامر : صدهزاران چنین فسون و فریب کرده ام از مقامری به شکیب . نظامی .مستی و مقامری مرا بهتر از آنک بر روی و ریا کنی صلاح ای ساقی . عطار.پیش از آنکه به حضرت خواجه پیوندم به مدتی مقامری ک...
-
صبناء
لغتنامه دهخدا
صبناء. [ ص َ ] (ع اِ) دست مقامر وقتی که مایل گرداند تا حریف خود را فریب دهد و غدر کند با وی . (منتهی الارب ).
-
ابوالفرج
لغتنامه دهخدا
ابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبیداﷲ اللجلاج مقامر شطرنجی معروف . رجوع به لجلاج شود.
-
شطار
لغتنامه دهخدا
شطار. [ ش َطْ طا ] (ع ص ) شطرنج باز. || قمارباز. مقامر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ضغو
لغتنامه دهخدا
ضغو. [ ض َغ ْوْ ] (ع مص ) سست و کوفته گردیدن . || ناراستی کردن و خیانت کردن مُقامر. || نالیدن و بانگ کردن گربه و مانند آن . (منتهی الارب ). بانگ کردن روباه . (تاج المصادر).
-
بازنده
لغتنامه دهخدا
بازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) بازی کننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).مقامر. (منتهی الارب ). || مقابل برنده در قمار. || قسمی از کبوتر. (ناظم الاطباء).
-
دست خوش
لغتنامه دهخدا
دست خوش . [ دَ خوَش ْ / خُش ْ ] (صوت مرکب ) آفرین . احسنت . مرحبا. اَیحی ̍. دستت خوش باد. کلمه ٔ تحسین است آن را که در قمار ببرد یا نقشی نیکو آرد یا در کاری دشوار پیروز شود و از عهده ٔ کاری متعذر برآید. چون آفرین است برای مقامری که دست خوب آورده است ...
-
قمیر
لغتنامه دهخدا
قمیر. [ ق َ ] (ع ص ) بکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . || بازنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). مقامر. (تاج المصادر بیهقی ). ج ، اقمار چون نصیر و انصار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
لجلاج
لغتنامه دهخدا
لجلاج . [ ل َ ] (اِخ ) ابوالفرج محمدبن عبیداﷲ. مقامر وشطرنجی معروف که به تصحیف او را لیلاج نیز گویند. و او به شیراز نزد عضدالدولة بود و ابن ندیم گوید او رابدیدم و او به شیراز در سال سیصدوشصت و اندی درگذشت . و از کتب او کتاب منصوبات الشطرنج است و لجلا...
-
دودو
لغتنامه دهخدا
دودو. [ دُ دُ ] (ص مرکب ) دوبدو. دو با دو. (ناظم الاطباء). مثنی . (ترجمان القرآن ). || (اصطلاح نرد) در اصطلاح نرد عبارت است از اینکه هریک از دو مقامر بازی را دو دور برده باشند: ما حالا دودو هستیم ؛ دو و دو هستیم . || (عدد مرکب ) جفت دو. دو به اضافه ٔ...
-
رصدگه
لغتنامه دهخدا
رصدگه . [ رَ ص َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) رصدگاه . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : زانو کنم رصدگه و در بیعجان جان صد کاروان درد معین درآورم . خاقانی .- رصدگه خاکی ؛ کنایه از دنیا. (یادداشت مؤلف )(آنندراج ) (برهان ) : درین رصدگه خاکی چه خاک می بیزی نه ...