کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقالید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقالید
لغتنامه دهخدا
مقالید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِقلاد . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از محیط المحیط). کلیدها : له مقالید السموات و الأرض و الذین کفروابآیات اﷲ أولئک هم الخاسرون . (قرآن 63/39). مفاتیح خزاین بدو سپرد و مقالید ممالک بدو تسلیم کرد. (ترجمه...
-
جستوجو در متن
-
مقلید
لغتنامه دهخدا
مقلید. [ م ِ ] (معرب ، اِ) کلید. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). کلید. فارسی معرب و لغتی است در «اقلید». ج ، مقالید. (المعرب جوالیقی ).
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مرزبان شروین بن رستم بن شروین جیل جیلان اصفهبد طبرستان . ابوریحان بیرونی کتاب مقالید علم الهیئة را به نام او کرده است .
-
مقلاد
لغتنامه دهخدا
مقلاد. [ م ِ ] (ع اِ) کلید. مقلید. ج ، مقالید. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). کلید.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سه نام از نامهای بزرگ عز اسمه که ... مقلاد خیرات و مفتاح حسنات است تحفه آورده . (سندبادنامه ). || گنجینه...
-
مغربی
لغتنامه دهخدا
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) عیسی بن محمدبن محمدبن احمد المغربی الجعفری الثعالبی الهاشمی . در عصر خویش از فقهای بزرگ مغرب بود. در زواوه (ناحیه ای در مغرب ) ولادت و نشأت یافت و به مدینه رفت و در مکه مجاورت اختیار کرد و همانجا درگذشت . او راست : مقالید ا...
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن خضر الخجندی ، مکنی به ابومحمود. از بزرگان علماء ریاضی و رصد معاصر فخرالدوله ٔ دیلمی ، وی در مثلثات مستقیمه و کرویه تتبعات داشته و بطوری که ابوریحان بیرونی در کتاب «مقالید علم هیئت » می آرد، شکل مغنی در مثلثات کروی (اُکر) از ا...
-
صاعدیان
لغتنامه دهخدا
صاعدیان . [ ع ِ ] (اِخ ) خاندانی معروف است که در اصفهان میزیست و ریاست حنفیان آن سامان داشت . و خاندان خجند نیز ریاست شافعیان داشت . در ترجمه ٔ محاسن اصفهان آرد: خلاصه ٔ آل صاعد نظام الدین قوام الاسلام تغمده اﷲ بمغفرته که پیوسته از روزگار دیرینه باز ...
-
صرامت
لغتنامه دهخدا
صرامت . [ ص َ م َ ] (ع اِمص ) جلادت . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری و چالاکی . (از منتهی الارب ). دلاوری . (غیاث ). شجاعت . جلدی . || (مص ) قطع کردن . (غیاث از صراح ). بریدن . (غیاث از صراح ). || (اِمص ) بزرگی . (غیاث از مجموع اللغات ) : و این صاحب وزی...
-
پرکه مغول
لغتنامه دهخدا
پرکه مغول . [ ] (اِخ ) یکی از امراء عهد تیموریان . و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطه ٔ حدوث اصناف فترات و ظهور انواع حادثات پرتو اندیشه ٔ هیچیک از ملوک و حکام بر تسخیر آن قلعه نتافت تا در این اوقات [ ی...
-
تاراب
لغتنامه دهخدا
تاراب . (اِخ ) نام قریه ای بود که از آن تا بخارا سه فرسنگ است . (فرهنگ جهانگیری ). نام قریه ای است در سه فرسنگی بخارا. (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ). «تارابی » که خروج کرد و جمعی را بهلاکت افکند از اهل تاراب بوده . (آنندراج ) (انجمن آرا). نام قریه ...
-
اختیارالدین
لغتنامه دهخدا
اختیارالدین . [ اِ رُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) حسن قورچی . او ازبزرگان و امراء عهد شاه شجاع بود و از طرف این پادشاه برای انجام کارهای بزرگ مأموریتها یافت و در هنگام مرگ او ولایت کرمان بعهده ٔ این امیر بود. صاحب حبیب السیر آرد: «در سنه ٔ سبعین و سبعما...
-
حسانة
لغتنامه دهخدا
حسانة. [ ح َس ْ سا ن َ ] (اِخ ) تمیمیة. دختر ابوالحسین . شاعره ٔ اندلسی . وی در کودکی شعر و ادب آموخت و آنگاه که پدر وی درگذشت او دوشیزه بود و شوی و سرپرست و وسیله ٔ معاش نداشت . و از این رو قصیده ای بساخت و به حکم بن عبدالرحمان پادشاه اندلس به قرطبه...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن خلف بن احمد. حمداﷲ مستوفی آرد: و در سنه ٔ اربع و سبعین و ثلثمائه (یمین الدوله محمود) بجنگ خلف بن احمد به سیستان رفت جهت آنکه خلف پسر خود طاهر را بعد از مراجعت از حج ولیعهد کرده و حکومت داده و خود به طاعت حق تعالی مشغول شده با...
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام .[ م َ ] (ع اِ) منزلت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). منزلت . مرتبه . درجه . (از ناظم الاطباء). پایه . رتبه . جایگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این فخر جز امین تو را نیست وین مقام کو کرد اختیار ز بهر تو ارتحال . ناصرخسرو.همه را در مقام خویش...