کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقاعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقاعد
لغتنامه دهخدا
مقاعد. [ م َ ع ِ] (ع اِ) ج ِ مَقعَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ مقعد و مقعدة. (ناظم الاطباء). جاهای نشستن . (غیاث ) (آنندراج ). || جاهای قرار گرفتن : رکیک تر سخنی از او محکم و متین نماید و در مقاعدسمع قبول نشیند. (مرزبان نامه ). و رجوع به مقع...
-
مقاعد
لغتنامه دهخدا
مقاعد. [ م ُ ع َ ] (ع ص ) نشسته با کسی . (ناظم الاطباء). رجوع به مقاعدة شود.
-
مقاعد
لغتنامه دهخدا
مقاعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) حافظ و نگهبان . || از وحش و طیر آنچه از پس پشت درآید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نشیننده با کسی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مُقاعَدة شود.
-
جستوجو در متن
-
وثاب
لغتنامه دهخدا
وثاب . [ وِ ] (ع اِ) تخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریر. (اقرب الموارد). || گستردنی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فراش . (از اقرب الموارد). || مقاعد. (اقرب الموارد). نشستگاه . (ناظم الاطباء). || (مص ) برجستن . مواثبة. (منتهی الارب ). || نشس...
-
مقعدة
لغتنامه دهخدا
مقعدة. [ م َ ع َ دَ ] (ع اِ) سافله ٔ شخص . (از اقرب الموارد). دبر. نشیمن . نشین . سِفل . پیزی . ج ، مقاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نشستنگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکان نشستن .مَقْعَد. (از اقرب الموارد). || قدحی که در آن تغوط کنند. (...
-
مقعد
لغتنامه دهخدا
مقعد. [ م َ ع َ] (ع اِ) نشستنگاه . (دهار). نشستنگاه . و گویند هو منی مقعدالقابلة؛ او نیک به من نزدیک است . ج ، مقاعد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). جای نشستن . (غیاث ) (آنندراج ) : و قعد مقعد سلفه من الائمةالمهدیین . (تاریخ بیهق...
-
قعید
لغتنامه دهخدا
قعید. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ملخ که هنوز پر راست نکرده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آن صید که از پس درآید. (مهذب الاسماء). آهو و پرنده که از پشت سر آید و بدان تطیر زنند، و این خلاف نطیح است . (اقرب الموارد). || پدر.گویند: قعیدک لاتفعلن ؛ ای با...
-
حافظ
لغتنامه دهخدا
حافظ. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفظ. نگاهدارنده . نگاهدار. نگهدار. نگهبان . (مهذب الاسماء). گوشدار. دارنده . بازدارنده . حفیظ (در همه ٔ معانی ). حارس . رقیب . مُقاعد. قعید. واقی . صائن . حامی . مسیطر. (منتهی الارب ). ج ، حفظة، حفاظ، حافظون ، حافظین...
-
صابی
لغتنامه دهخدا
صابی . (اِخ ) ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون ، مکنی به ابی اسحاق . وی از بزرگان کتاب و بلغای آنان است . گویند که خلفا و پادشاهان وقت و وزرا بارها به حیلت وتمنی و نوید از وی درخواستند تا اسلام پذیرد و وی ابا کرد. و عزالدوله بختیار بدو وعده داد که...
-
بابل
لغتنامه دهخدا
بابل . [ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره ٔ عالم باشد و از مداین سبعه ٔعراق عرب است و در کنار فرات بر جانب شرقی واقع شده و از اقلیم سیم باشد و آنرا قینان بن انوش بن شیث علیه السلام...