قعید. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ملخ که هنوز پر راست نکرده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آن صید که از پس درآید. (مهذب الاسماء). آهو و پرنده که از پشت سر آید و بدان تطیر زنند، و این خلاف نطیح است . (اقرب الموارد). || پدر.گویند: قعیدک لاتفعلن ؛ ای بأبیک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || همنشین . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مُقاعد به معنی مُجالس . (اقرب الموارد). || حافظ. برای واحد و جمع و مذکر و مؤنث . (اقرب الموارد): قعیدا کل امر؛ ای حافظاه عن الیمین و الشمال . (اقرب الموارد). هر یک از دو مَلَک بر چپ و راست آدمی . (مهذب الاسماء). || قعیدک اﷲ؛کلمه ٔ استعطاف است مانند قعدک اﷲ و به همان معنی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قعدک اﷲ شود.
- قعیدالنسب ؛ ای قریب الاَّباء الی الجد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.