کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغبر
لغتنامه دهخدا
مغبر. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) تیره رنگ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : هوای تو به من بر کرد خواهدزمانه مظلم و آفاق مغبر. مسعودسعد.خود عهد خسروان را جز عدل چیست حاصل زین جیفه گاه جافی زین مغسرای مغبر . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 189).||...
-
مغبر
لغتنامه دهخدا
مغبر. [ م ُ غ َب ْ ب َ ] (ع ص ) غبارآلوده و تیره رنگ . (غیاث ) (آنندراج ). خاک آلود. گردآلود. گردزده . گردگرفته . گردناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هوای روشن از رنگش مغبر گشت و شد تیره چو جان کافری کشته ز تیغ خسرو والا. فرخی .جوانیش پیری شمر، زن...
-
واژههای همآوا
-
مقبر
لغتنامه دهخدا
مقبر. [ م َ ب َ ] (ع اِ) گورستان . (زمخشری ). موضع قبر و گویند هذا مقبرفلان . (ناظم الاطباء). گورگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): لکل اناس مقبر بفنائهم ینقصون و القبور تزید. (منتهی الارب ). || گور. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
قاتم الاعماق
لغتنامه دهخدا
قاتم الاعماق . [ ت ِ مُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) مغبر النواحی . (منتهی الارب ). غبارآلوده اطراف و نواحی . (ناظم الاطباء).
-
غبارآلود
لغتنامه دهخدا
غبارآلود. [ غ ُ ] (ن مف مرکب ) غبارآلوده . آلوده به غبار. گردناک . دارای غبار: مُغبر. اغبر. غبراء. مقتم : شده شیرین در آن راه از بس اندوه غبارآلود چندین بیشه و کوه . نظامی .قدم گرچه غبارآلود دارم به دیدار تو دل خشنود دارم .نظامی .
-
مغسرا
لغتنامه دهخدا
مغسرا. [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مغکده . سرای مغ. اقامتگاه مغ : مرا ز اربعین مغان چون نپرسی که چل صبح در مغسرا می گریزم . خاقانی .و رجوع به مغ و مغکده شود. || کنایه از کره ٔ زمین . دنیا : خود عهد خسروان را جز عدل چیست حاصل زین جیفه گاه جافی زین مغسرای م...
-
گردناک
لغتنامه دهخدا
گردناک . [گ َ ] (ص مرکب ) پرگرد. مُغَبَّر. اَغبَر : جهان کرد ز آشوب خود گردناک ز بهر چه از بهر یک مشت خاک . نظامی .تو نیز ای به خاکی شده گردناک بده وام و بیرون جه از گرد و خاک . نظامی .همان قسمت چارمین هست خاک ز سرکوب گردش شده گردناک . نظامی .مردی بو...
-
گردآلود
لغتنامه دهخدا
گردآلود. [ گ َ] (ن مف مرکب ) غبارآلوده . (آنندراج ). مغبر. اغبر. خاک آلوده . به خاک آلوده . گرد و خاک گرفته : چون زمین از گلیم گردآلودسایه ٔ گل بر آفتاب اندود. نظامی .قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آیدکه آن خلقان گردآلود بر بالای درویشان . سعدی (بدا...
-
خاک آلود
لغتنامه دهخدا
خاک آلود. (ن مف مرکب ) کنایه از خاک پوش . (آنندراج ). مُعَفَّر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). مُغَبَّر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد). اغبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : روی خاک آلود من چون کاه بر دیوار حبس از رخم ...
-
جیفه
لغتنامه دهخدا
جیفه . [ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) لاش . لاشه . لش .مردار بوگرفته . (منتهی الارب ). جثه ٔ گنده . (از اقرب الموارد). ج ، جیَف ، اجیاف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : در وقت انتصاف روز به تیغ انتصاف قریب پنجهزار جفیه ٔ کفار... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی )...
-
مغربل
لغتنامه دهخدا
مغربل . [ م ُ غ َ ب َ ] (ع ص ) فرومایه و ناکس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کشته ٔبرآماسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ملک رونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). المل...
-
یعرب
لغتنامه دهخدا
یعرب . [ ی َ رُ ] (اِخ ) ابن قحطان ، پدر قبایل یمن . گویند اول کسی است که به زبان عربی سخن گفته . (از منتهی الارب ). نام پسر قحطان ، پدر قبایل یمن . (ناظم الاطباء). مردی که زبان تازی او بیرون آورد. (آنندراج ). جد اعلای مردم یمن ، و در اساطیر نام پدر ...
-
مظلم
لغتنامه دهخدا
مظلم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) یوم مظلم ؛ روز بسیارشر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (ازاقرب الموارد). || تاریک . (مهذب الاسماء) (غیاث ). شب تاریک . (آنندراج ). بسیار تاریک و ظلمانی .(ناظم الاطباء). تار. تاری . تاریک . ظلمانی ....