مغربل . [ م ُ غ َ ب َ ] (ع ص ) فرومایه و ناکس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کشته ٔبرآماسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ملک رونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الملک الذاهب . (اقرب الموارد). || غربال کرده شده . (آنندراج ). بیخته . بیخته شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سوراخ سوراخ شده . (فهرست ولف ). سوراخ سوراخ شده چون غربال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نشانه دوباره به یک تاختن
مغربل ببود اندر انداختن .
ترا این تن یکی خانه سپنج است
مزور بل مغربل چون کباره .
همه پشتش از دوش تا دم مغربل
همه خامش از پای تا سر مجدر.
زمین گردد از نعل اسبان مغربل
هوا گردد از گرد میدان مغبر.