کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغارب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغارب
لغتنامه دهخدا
مغارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مغرب . جای فروشدن آفتاب . (آنندراج ). ج ِ مغرب . (ناظم الاطباء). مغربها. مقابل مشارق : ممدوح ائمه و سلاطین مشهور مشارق و مغارب . انوری .و رجوع به مغرب شود.
-
واژههای همآوا
-
مقارب
لغتنامه دهخدا
مقارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مُقرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مقرب شود. || ج ِ مَقرب و مَقرَبة. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقرب شود.
-
مقارب
لغتنامه دهخدا
مقارب . [ م ُ رَ ] (ع ص ) متاع مقارب ؛ نه جید نه ردی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کالای میانه نه خوب و نه بد. (ناظم الاطباء). || متاع مقارب ؛کالای ارزان . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
مقارب
لغتنامه دهخدا
مقارب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) هر چیز میانه در جید و هیچکاره ، گویند: شی ٔ مقارب و دین مقارب ؛ ای متوسط. (منتهی الارب ). هر چیز میانه در خوبی و بدی . || هر چیز ارزان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه میانه روی کند در کارها. (ناظم الاطباء) (از من...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن صالح . برادر محمدبن صالح . وی مغارب محمدبن صالح را بترکی ترجمه کرده به نام انوارالعاشقین .
-
جیوب
لغتنامه دهخدا
جیوب . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِجَیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : جیوب لباسات همچون مشارق چو اذیال کآمد بپوشش مغارب . نظام قاری .رجوع به جیب شود.
-
مشارق
لغتنامه دهخدا
مشارق . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مشرق .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مواضع برآمدن خورشید. (ازاقرب الموارد) . مقابل مغارب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از مشارق ممالک و... او شموس انصاف و بدور انتصاف را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8). و آفتاب جلال جهانداری ...
-
مقانب
لغتنامه دهخدا
مقانب . [ م َ ن ِ ] (ع اِ)ج ِ مِقنَب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقنب شود. || گرگهای بسیار شکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند. (از اقرب الموارد) : ایشان را از کمات ک...
-
غروب
لغتنامه دهخدا
غروب . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن ماه و جز آن . (منتهی الارب ) . فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل (است ). (آنندراج ). فروشدن آفتاب و ستاره . (تاج المصادر بیهقی ). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره . (مصادر زوزنی ). دور شدن و مخفی گردیدن ستاره در م...
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م َ رِ / رَ ] (ع اِ) جای فروشدن آفتاب . ج ، مغارب . (مهذب الاسماء). خوربران . خورباران . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). جای فروشدن آفتاب . مغربان مثله ، مُغَیرِبان مصغر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای فروشدن آفتاب و خاور . ج ، مغارب . (ناظم ا...
-
مغربی
لغتنامه دهخدا
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) (مولانا...) محمدبن عزالدین بن عادل بن یوسف تبریزی ملقب به «شیرین » از شاعران متصوفه ٔ ایران در قرن هشتم هجری است . سال ولادتش به تحقیق معلوم نیست ، اما سال وفات وی را به سال 809 نوشته اند. مولد او را روستای «امند» از بلوک «ر...
-
اصحاب هیاکل
لغتنامه دهخدا
اصحاب هیاکل . [ اَ ب ِ هََ ک ِ ] (اِخ ) ستاره پرستانند و ایشان گویند وسایط میان ما و رب الارباب هیاکلند زیرا که روحانیات از ما غایبند. (نفایس الفنون ). و شهرستانی آرد: اصحاب هیاکل و اشخاص گروهی از فِرَق صابئةاند. اصحاب روحانیات چون دریافتند که ناگزیر...