کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مع مع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تدسیس
لغتنامه دهخدا
تدسیس . [ ت َ ] (ع مص ) پنهان کردن و در زیر خاک دفن کردن چیزی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). شدد للمبالغة، فیقال دسی کما قیل تظنی فی تظنن و فی القرآن و قد خاب من دساها؛ ای دسها مع الصالحین . (اقرب الموارد). || مبالغه نکردن در قطران مالیدن شتر. (از ...
-
تخصیر
لغتنامه دهخدا
تخصیر. [ ت َ ](ع مص ) باریک میان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). باریک میان کردن . (زوزنی ). || باریک کردن . (اقرب الموارد). || قرار دادن کمر برای چیزی : کشح ٌ مُخَصَّر. رجل مُخَصَّرالقدمین ؛ ای قدمه تمس الارض من مقدمها و عقبها و یُخَوّی ̍ اخمصها مع...
-
تدسیة
لغتنامه دهخدا
تدسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «دس س ») پنهان کردن و بی نام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پنهان کردن . (دهار). پنهان و گمنام کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پوشانیدن و گم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): و قد خاب من دسیها ؛ ای دسها، فا...
-
عرج
لغتنامه دهخدا
عرج . [ ع َ رَ ] (ع مص ) رسیدن در پای کسی پس لنگیدن . لنگیدن خلقی نه عارضی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عرجان . لنگی غیرخلقی . (منتهی الارب ). لنگی . (دهار). عَرج . عَرُج . (منتهی الارب ).ماأشد عرجه ؛ یعنی چه لنگ است او، و لایقال ما أعرجه فی...
-
تتمیم
لغتنامه دهخدا
تتمیم . [ ت َ ] (ع مص ) تتمه . تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تمام کردن چیزی را و استمرار نمودن بر وی . تمّه ُ و علیه تتمیاً و تتمّة. || دادن قوم را حصه ٔ تیر قمار خود. || هلاک کردن چیزی را. || تمیمه (تعویذ) کردن...
-
فارق
لغتنامه دهخدا
فارق . [ رِ ] (ع ص )نعت فاعلی از فَرق و فرقان . آنکه میان حق و باطل فرق گذارد. (از اقرب الموارد). جداکننده . ممیز. تأنیث آن فارقة. ج ، فارقات ، فوارق . || ماده شتری که از درد زایمان به خود پیچد. ج ، فوارق ، فُرَّق ، فُرُق . (از اقرب الموارد). || ماد...
-
استیصاء
لغتنامه دهخدا
استیصاء.[ اِ ] (ع مص ) وصیت پذیرفتن . اندرز پذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || اندرز کردن . || این کلمه معنی دیگری دارد غیر آنکه در لغت نامه هاست . و فی الحدیث : استوصوا بالنساء خیراً فانهن عوان عندکم . و در نامه ای که ابویعقوب یوسف بن یحیی ...
-
معمعة
لغتنامه دهخدا
معمعة. [ م َ م َ ع َ ] (ع مص ) بانگ کردن آتش در سوختن نی و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). آواز نیستان و جز آن که سوختن گیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بانگ کردن مرد کارزاری در حرب . (تاج المصادر بیهقی ). آواز دلیرا...
-
محاضرة
لغتنامه دهخدا
محاضرة. [ م ُ ض َ رَ ] (ع مص ) حِضار. سؤال و جواب کردن با هم . (منتهی الارب ). مکالمه . با هم گفتگو کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجادله و جواب و سؤال کردن . (از ناظم الاطباء). || زانو بزانوی کسی در نزد سلطان نشستن . (منتهی الارب ) (از ناظم ا...
-
غنی
لغتنامه دهخدا
غنی . [ غ ِ نا / غ ِ نَن ْ ] (ع مص ) زن گرفتن مرد. تزوج . (از اقرب الموارد). در منتهی الارب آمده : غنی ، مرد را زن دادن و زن را شوی . || غانیه شدن زن ، و زن غانیه آنکه او را بزنی بخواهند و او امتناع کند، و بقولی آنکه بزیبایی خود از آرایش بی نیاز باشد...
-
اختصاص
لغتنامه دهخدا
اختصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاص کردن به . تخصیص . خاص گردانیدن بچیزی . ویژه کردن به . انفراد. اغتزاز : و اختصه بالطرایق الرضیة. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). || خاص گردیدن . یگانه و خاص شدن . || وابسته و خاص شدن . || تفضیل . گزیده کردن . بگزیدن . || بر...
-
قصور
لغتنامه دهخدا
قصور. [ ق ُ ] (ع مص ) بازایستادن و فروماندن و عاجز گردیدن . گویند: قصر عن الامر قصوراً؛ انتهی و کف عنه مع العجز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کوتاه بودن .کوتاه آمدن ، و این در مقابل تقصیر است : حاش ﷲ اگر امسال ز حج وامانم نه قصور من و تقصیر تو حاشا...
-
کسف
لغتنامه دهخدا
کسف . [ ک َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || پاره کردن و بریدن جامه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || بد گردیدن حال کسی . || نگونسار کردن چشم را. (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموا...
-
مؤلفة
لغتنامه دهخدا
مؤلفة. [ م ُ ءَل ْ ل َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث مؤلف . ج ، مؤلفات . کتاب و رساله ٔ نوشته شده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به مؤلف شود. || (اصطلاح پزشکی ) مقابل مفرد. (یادداشت مؤلف ). جمعکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) : فلیخلص شحمه [ شحم الحنظل ] وحده م...
-
خوض
لغتنامه دهخدا
خوض . [ خ َ ] (ع مص ) درآمدن به آب ، منه : خاض الرجل الماء خوضاً و خیاضاً. فرورفتن در آب . (یادداشت مؤلف ). || درآوردن اسب را به آب . || آمیختن شراب را و شورانیدن آنرا. || درآمدن در سختیها، منه : خاض الغمرات . || جنبانیدن شمشیر را در مضروب . || فرور...