کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معیوب ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
معیوب شدن
لغتنامه دهخدا
معیوب شدن . [ م َع ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب )عیب ناک شدن . عیب پیدا کردن . دارای عیب و نقص شدن .
-
معیوب کردن
لغتنامه دهخدا
معیوب کردن . [ م َع ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیب ناک کردن . دارای عیب و نقص کردن . تباه کردن . خراب کردن : وصم ؛ معیوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ).می تنی تاری که جاروبش کنندمی کشی طرحی که معیوبش کنند.پروین اعتصامی .
-
معیوب گردانیدن
لغتنامه دهخدا
معیوب گردانیدن . [ م َع ْ گ َدَ ] (مص مرکب ) عیب ناک کردن . معیوب کردن : فقرا را به بی سر و پایی معیوب گردانند. (گلستان ).
-
معیوب گشتن
لغتنامه دهخدا
معیوب گشتن . [ م َع ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) عیب ناک شدن . دارای عیب شدن . عیب پیدا کردن : چو کافور شد مشک ، معیوب گشت به کافوربر تاج ناخوب گشت . فردوسی .مشک شباب به کافور شیب محجوب شد و موی قیری به بیاض پیری معیوب گشت . (مقامات حمیدی ).
-
جستوجو در متن
-
تکدیح
لغتنامه دهخدا
تکدیح . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بخراشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). خراشیدن یا معیوب ساختن روی کسی را، شدد للمبالغة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تعییب
لغتنامه دهخدا
تعییب . [ ت َع ْ ] (ع مص ) معیوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). عیبناک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || به عیب منسوب نمودن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعیب شود.
-
ایثاء
لغتنامه دهخدا
ایثاء. (ع مص ) خداوند مرکب شکسته شدن از ستور و کشتی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدین معنی ناقص یایی است . (ناظم الاطباء). || کفته یا دردناک گردانیدن دست را و معیوب ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به...
-
تدنیس
لغتنامه دهخدا
تدنیس . [ ت َ ] (ع مص ) شوخگن گردانیدن . (زوزنی ). بچرک آلودن . (غیاث اللغات )(آنندراج ) (المنجد). ریمناک گردانیدن جامه ٔ کسی را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || معیوب و زشت کردن آبروی کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). کاری کردن ک...
-
کدح
لغتنامه دهخدا
کدح . [ ک َ ] (ع مص ) کوشش نمودن و کردن کاری را برای ذات خود خیر باشد یا شر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کار کردن . (ترجمان جرجانی ص 81) (زوزنی ). || خراشیدن روی را یا بوجهی معیوب ساختن یا تباه گردانیدن آن . (آنندراج ) (از منتهی ا...
-
مغث
لغتنامه دهخدا
مغث . [ م َ ] (ع مص ) دارو اندر آب آغشتن . (تاج المصادر بیهقی ). مالیدن و سودن دوا را در آب تا بگدازد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زشت و رسوا کردن آبرو و ناموس کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغث عرض فلا...
-
گیج
لغتنامه دهخدا
گیج . (ص ) پریشان و پراکنده خاطر. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || احمق و ابله . (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی ) (معیار جمالی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). دنگ و منگ . سبک سر. سبکسار. خل . گول : ای فلک با رفعت و تعظیم ت...
-
اشباع
لغتنامه دهخدا
اشباع . [ اِ ] (ع مص ) سیر گردانیدن . (منتهی الارب ). سیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلا): اشبعته من الجوع . || سیراب گردانیدن . || رنگ سیر خورانیدن جامه را. (منتهی الارب ). || و فی الدعاء: لااشبع اﷲ بطنک ؛ ای ویل لک . (منتهی الارب ). || گش...
-
شکستن
لغتنامه دهخدا
شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکستن . تفتیت . وطس . هدّ. فض ّ. وقم . اسم مصدر از آن شکنش است که مرخم آن شکن مستعمل است . (ی...
-
دماغ
لغتنامه دهخدا
دماغ . [ دِ ] (ع اِ) مغز سر . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ) (از لغت محلی شوشتر) (از اقرب الموارد). مغز سر، و اطبا چنین تشریح کرده اند که عضوی است که محل روح نفسانی است و آن مرکب است از مخ و اورده و شرائین ...