کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلوم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معلوم کردن
لغتنامه دهخدا
معلوم کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شناسانیدن . اطلاع دادن . خبردادن . (ناظم الاطباء) : و چون بازگشت معلوم کردند که خزر مستولی شده اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94).خاقانی آن تست به هر موجبی که هست معلوم کن ورا که تو خود زآن کیستی . خاقانی .سعدیا ...
-
واژههای مشابه
-
فعل معلوم
لغتنامه دهخدا
فعل معلوم . [ ف ِل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) فعلی است که فاعل آن در جمله ذکر شود: علی آمد، حسن رفت . و فعل مجهول مقابل آن است . رجوع به فعل مجهول شود.
-
معلوم تبریزی
لغتنامه دهخدا
معلوم تبریزی . [ م َ م ِ ت َ ] (اِخ ) محمدحسین بیک از شاعران قرن یازدهم هجری است . صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: «از خود مایه و استطاعتی دارد و به تجارت مدار می کند، طبعش خالی از لطف نیست ». از اوست :ما را ز یاد خویش فراموش کرده ای در خاطرت چوآبله پیداس...
-
معلوم داشتن
لغتنامه دهخدا
معلوم داشتن . [ م َ ت َ ] (مص مرکب ) شناسانیدن . به آگاهی رسانیدن . || آگاه بودن . مطلع بودن . دانستن : و هریک آنچه از غث و سمین دیار خود معلوم داشتند به عرض رسانیدند. (ظفرنامه ٔ یزدی ).
-
معلوم شدن
لغتنامه دهخدا
معلوم شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دانسته شدن و واضح و آشکارشدن و هوایدا گشتن . (ناظم الاطباء). شناخته شدن : و معلوم شد که جگر بط چون پرطاوس و بال او آمد. (مرزبان نامه ). و چون بدین مقدمه احتیاج ارباب فضل به علم عروض معلوم شد... (المعجم چ دانشگاه ...
-
معلوم گرداندن
لغتنامه دهخدا
معلوم گرداندن . [ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به معلوم گردانیدن شود.
-
معلوم گردیدن
لغتنامه دهخدا
معلوم گردیدن . [ م َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . واضح شدن . دانسته شدن : فردا معلوم تو گردد که کیست نزد خدای از من و تو بر ضلال . ناصرخسرو.و اجتهاد تو در کارها و رای آنچه در امکان آید علما و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه ).نپرسی...
-
معلوم گشتن
لغتنامه دهخدا
معلوم گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) معلوم گردیدن : یعنی چون وجوه تجارب معلوم گشت اول در تهذیب اخلاق خویش باید کوشید. (کلیله و دمنه ). معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است . (کشف الاسرار ج 2 ص 537).علت آن است که وقتی سخنی می گویدورنه معلوم نگشتی که دها...
-
اجل معلوم
لغتنامه دهخدا
اجل معلوم . [ اَ ج َ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مدّت و زمان مقدّر. اجل مُقدر.
-
جستوجو در متن
-
مؤاکرة
لغتنامه دهخدا
مؤاکرة. [ م ُ آ ک َ رَ ] (ع مص ) کشاورزی کردن . (منتهی الارب ). زراعت کردن بر نصیب معلوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشاورزی کردن و کشتکاری کردن بر نصف و جز آن . (ناظم الاطباء). کشاورزی . زراعت . زرع . کشت . در نهایه آمده است که آن زراعت است که بر ...
-
کوه
لغتنامه دهخدا
کوه . [ ک َ ] (ع مص ) هه کردن فرمودن کسی را تا بوی دهن وی معلوم شود. (ناظم الاطباء). بو کشیدن . استشمام کردن بوی دهان کسی را و دستور دادن او را تا نفس بیرون دهد (یا ها کند) تا معلوم گردد که مست است یا نه . (از اقرب الموارد): کهته کوهاً؛ په کردن گفتم ...
-
دریافت کردن
لغتنامه دهخدا
دریافت کردن . [ دَرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن . اخذ کردن . به خود واصل کردن . اخذ. وصول . قبض چنانکه وجهی را. مقابل پرداخت کردن . رسید. واصل شدن . استاندن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || تمیز دادن . فهمیدن . معلوم کردن . (ناظم الاطباء). || نگریستن . (نا...
-
قالب گیری کردن
لغتنامه دهخدا
قالب گیری کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندازه و شکل جسمی را با قالبی معلوم کردن : قالب گیری کردن دندان مصنوعی . قالب گیری کلاه و کفش و غیره .