کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معجب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معجب
لغتنامه دهخدا
معجب . [ م َ ج َ ] (ع اِ) جای شگفت و تعجب . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
معجب
لغتنامه دهخدا
معجب . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) متکبر و خویشتن بین و خودپسند. (غیاث ) (آنندراج ). متکبر: مستکبر. صاحب عجب . (از اقرب الموارد). خویشتن ستای . خودپسند. مغرور. برترمنش . برتن . بزرگ منش . صاحب عجب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خواجه به پرونده اندرآمده ایدرا...
-
معجب
لغتنامه دهخدا
معجب . [ م ُ ع َج ْ ج َ ] (ع ص ) شگفت انگیز و عجب و حیرت انگیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
معجب
لغتنامه دهخدا
معجب . [ م ُ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) به شگفت آورنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ازخودراضی
لغتنامه دهخدا
ازخودراضی . [ اَ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) خودخواه . خودپسند. معجب . بانخوت . صاحب عُجب .
-
بانخوت
لغتنامه دهخدا
بانخوت . [ ن َ وَ ] (ص مرکب ) (از: با + نخوت ) که نخوت دارد. فخور. متکبر. معجب . از خود راضی . بافیس و افاده .
-
پرافاده
لغتنامه دهخدا
پرافاده . [ پ ُ اِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، بسیار کِبر. متکبر. مُعجب .
-
غطرس
لغتنامه دهخدا
غطرس . [ غ ِرِ ] (ع ص ) ستمکار متکبر. (منتهی الارب ). غطرس و غطریس ؛ ظالم متکبر معجب . ج ، غَطارِس . (اقرب الموارد).
-
غطریس
لغتنامه دهخدا
غطریس . [ غ ِ ] (ع ص ) به معنی غطرس ؛ ستمکار متکبر. ج ، غطاریس . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ظالم . متکبر. معجب . (اقرب الموارد).
-
نامعجب
لغتنامه دهخدا
نامعجب . [ م ُ ج ِ ] (ص مرکب ) متواضع. فروتن . که مغرور و خودپسند نیست . مقابل معجب : ای به ترجیح فخر نامعجب وی به عز کمال نامغرور.مسعودسعد.
-
کیچ
لغتنامه دهخدا
کیچ . (ص ، ق ) پریشان و پراکنده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به معنی کم و اندک هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). کم و اندک . (ناظم الاطباء). رجوع به کیچ کیچ شود. || کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوچک و خرد. (فرهنگ فارسی معین...
-
هار شدن
لغتنامه دهخدا
هار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به بیماری هاری مبتلا گشتن . || در تداول ، مغرور و سرمست گردیدن . کجرفتار شدن بر اثر ازدیاد مال و قدرت و از این قبیل . || سخت معجب و خویشتن ناشناس شدن .
-
مست گردیدن
لغتنامه دهخدا
مست گردیدن . [ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) مست شدن . مست گشتن . انتشاء. استنشاء. تنشی . خذم . نشوة. (از منتهی الارب ). رجوع به مست گشتن شود. || معجب و متکبر و مغرور شدن .و رجوع به مست و مست گشتن و مست شدن شود.
-
خویشتن ستای
لغتنامه دهخدا
خویشتن ستای . [ خوی / خی ت َ س ِ ] (نف مرکب ) معجب . لافزن . خویشتن ستا. خودستا : هرچند پاک و پارسا باشی خویشتن ستای مباش . (قابوسنامه ). || گیج . (فرهنگ اسدی ).