کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاینه
لغتنامه دهخدا
معاینه . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ ] (از ع ، اِمص ) به چشم دیدن . رویاروی دیدن چیزی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از آن شرح کردن نباید که به معاینه حالت و حشمت ... دیده آمده است . (تاریخ بیهقی ). به نظاره ایستاده بودم و آنچه گویم از معاینه گویم ....
-
واژههای مشابه
-
معاینة
لغتنامه دهخدا
معاینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) رویاروی چیزی را دیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). دیدن به چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به چشم دیدن . عِیان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاینه شود. - امثال :لیس الخبر کلمعاینة. (حدیث )....
-
معاینه کردن
لغتنامه دهخدا
معاینه کردن . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به چشم دیدن . با دقت به بررسی چیزی پرداختن . || بررسی و دقت کردن طبیب در وضع بیمار برای تشخیص بیماری او. و رجوع به معاینه شود.
-
معاینه گردیدن
لغتنامه دهخدا
معاینه گردیدن . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دیده شدن به چشم . به رأی العین دیده شدن : این سخن در سمع قبول من نیاید مگر اینکه معاینه گردد. (گلستان ).
-
جستوجو در متن
-
بیناب
لغتنامه دهخدا
بیناب . (اِ) چیزهایی باشد که مردم را در حالت مکاشفه دیده میشود، و آن را بعربی معاینه میگویند. (برهان ). چیزهایی که مردم باصفا را در حالت مکاشفه دیده میشود که بعربی معاینه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که در حین مکاشفه دیده میشود و معاینه نیز گو...
-
عیان
لغتنامه دهخدا
عیان . (ع مص ) به چشم دیدن . (از اقرب الموارد). رویاروی چیزی را دیدن . (دهار). دیدن به چشم . (غیاث اللغات ). مُعاینه . رجوع به معاینه شود.
-
مداواة
لغتنامه دهخدا
مداواة. [م ُ ] (ع مص ) کسی را دوا کردن . (زوزنی ). کسی را داروکردن . (تاج المصادر بیهقی ). درمان کردن کسی را و معاینه نمودن . (از منتهی الارب ). معالجه . معاینه . (اقرب الموارد). با دارو معالجه کردن . (از متن اللغة) . رجوع به مداوا و مداوات شود.
-
زبان گیره
لغتنامه دهخدا
زبان گیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) از ادواتی است که در طب برای گرفتن و نگه داشتن زبان هنگام معاینه بکار میرود.
-
معاین
لغتنامه دهخدا
معاین . [ م ُ ی َ ] (ع ص ) به چشم دیده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به معاینة شود.
-
برأی العین
لغتنامه دهخدا
برأی العین . [ ب ِ رَءْ یُل ْ ع َ ] (ق مرکب ) (از: ب + رأی + ال + عین ) بچشم خود. بدیده ٔ خود. معاینه .
-
عیان یافتن
لغتنامه دهخدا
عیان یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آشکار دیدن . به وضوح یافتن . معاینه دیدن : هر مقصودی که علم را بوددر شعله ٔ روی تو عیان یافت .عطار.
-
عیثرة
لغتنامه دهخدا
عیثرة. [ ع َ ث َ رَ] (ع مص ) روان دیدن مرغ را، پس زجر کردن آنرا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دیدن شخص مرغ را در حال پرواز کردن ، پس زجر کردن آنرا. || معاینه کردن و تشخیص دادن چیزی را. (از اقرب الموارد).
-
زبان مقال
لغتنامه دهخدا
زبان مقال . [ زَ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبان سرایش . زبان قال : کند هر آینه غیبت حسود کوته دست که در معاینه گنگش بود زبان مقال .سعدی (گلستان ).