معاینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) رویاروی چیزی را دیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). دیدن به چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به چشم دیدن . عِیان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاینه شود.
- امثال :
لیس الخبر کلمعاینة. (حدیث ).
|| برادر مادر و پدری بودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || (اِمص ) برادری از پدر و مادر و گویند: بینهم معاینة؛ ای اخوة من اب و ام . (ناظم الاطباء). برادری میان اعیان یعنی برادری از پدر و مادر. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.