کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معافه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معافه
لغتنامه دهخدا
معافه . [ م ُ عاف ْ ف َ ] (از ع ، مص ) بازداشتن از چیزی و فارسیان بدین معنی معاف بدون هاء به تخفیف استعمال نمایند. (بهار عجم ) (آنندراج ). و رجوع به مُعاف شود.
-
جستوجو در متن
-
حصص
لغتنامه دهخدا
حصص . [ ح ِ ص َ ] (ع اِ) ج ِ حصة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قسمتها. بهره ها : بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت . (تاریخ...
-
معاف داشتن
لغتنامه دهخدا
معاف داشتن . [ م ُ ت َ ] (مص مرکب ) عفو کردن . بخشودن . بخشیدن . معاف کردن : شیر گفت از این مدافعت چه فایده که البته ترا معاف نخواهم داشت . (کلیله و دمنه ).همه وقت عارفان را نظر است دیگران رانظری معاف دارند و دوم روا نباشد. سعدی .گر بکشد و گر معاف دا...
-
معاف
لغتنامه دهخدا
معاف . [ م ُ ] (از ع ، ص ) بخشیده شده و معذورو آمرزیده شده و عفوکرده شده . (ناظم الاطباء). در اصل معافی بود بر وزن منادی صیغه ٔ اسم مفعول از باب مفاعله که مصدرش معافات است بر وزن مناجات مأخوذ از عفوپس در استعمال فارسیان الف از آخر معافی که مقلوب است...
-
مصارفه
لغتنامه دهخدا
مصارفه . [ م ُ رَ / رِ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) مصارفة. عوارض (یا پول یا مال سرشکن شده ) که به مقتضای حال مؤدیان مالیات برای جبران کسر درآمدهای مالیاتی یاکسر درآمد ضیعتی در هر رستاق به نسبت با مبلغ مالیات اصلی از آنان وصول می شد. (از ترجمه ٔ تاریخ قم...
-
مسلم
لغتنامه دهخدا
مسلم . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) سپرده شده . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از دهار). || راضی شده به حکم قضا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تمام کرده . (دهار). || حواله شده . || امانت داده شده . (ناظم الاطباء). || درست کرده . (یادداشت مرح...