کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مظلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مظلم
لغتنامه دهخدا
مظلم . [ م ُ ظَ ل َ ] (ع اِ) کرکس . || زاغ . || گیاه در زمینی روئیده که پیش از این باران نرسیده آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). گیاه در زمین بی باران . (ناظم الاطباء).
-
مظلم
لغتنامه دهخدا
مظلم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) یوم مظلم ؛ روز بسیارشر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (ازاقرب الموارد). || تاریک . (مهذب الاسماء) (غیاث ). شب تاریک . (آنندراج ). بسیار تاریک و ظلمانی .(ناظم الاطباء). تار. تاری . تاریک . ظلمانی ....
-
واژههای همآوا
-
مزلم
لغتنامه دهخدا
مزلم . [ م ُ زَل ْ ل َ ] (ع ص ) سبک و چست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رجل مزلم ؛ مرد بدغذا و به بدی پرورش یافته و مرد سبک هیئت . (ناظم الاطباء). || کوتاه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ظریف . || اسب گرداندام توا...
-
مزلم
لغتنامه دهخدا
مزلم . [ م ُ زَل ْ ل ِ ] (ع ص ) مرد بد غذادهنده . || گرداننده ٔ آسیا و گیرنده ٔ کنارهای آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کورنمایش
لغتنامه دهخدا
کورنمایش . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] (ص مرکب ) تاریک . (آنندراج ). تاریک و تیره و مظلم . (ناظم الاطباء).
-
غبس
لغتنامه دهخدا
غبس . [ غ َ ب ِ ] (ع ص ) تاریک . مظلم . (دزی ج 2 ص 200).
-
مدجان
لغتنامه دهخدا
مدجان . [ م ِ ] (ع ص ) لیلة مدجان ، شب تاریک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مظلم . (از متن اللغة).
-
غاطس
لغتنامه دهخدا
غاطس . [ طِ ] (ع ص ) غاطش . مظلم . تاریک : لیل غاطس . || غاطس عن الوجود؛ بی معرفت . بی اطلاع . (دزی ج 2 ص 217).
-
حیری
لغتنامه دهخدا
حیری . [ ح َ را ] (ع ص ) مؤنث حیران . زن سرگشته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شب بسیار مظلم و تاریک . (از اقرب الموارد).
-
دامس
لغتنامه دهخدا
دامس . [ م ِ ] (ع ص ) تاریک . مظلم . تیره : لیل دامس ؛شب تاریک . (دهار) (منتهی الارب ). شبی سخت و تاریک .
-
صقالت
لغتنامه دهخدا
صقالت . [ ص ِ ل َ ] (ع مص ) صیقل کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : جوهر مظلم او در صقالت و صفوت بحدی می کشد که عکس نمای محاسن و صورکم فاحسن صورکم می گردد. (سندبادنامه ص 52).
-
اشق
لغتنامه دهخدا
اشق . [ اَ ش َق ق ] (اِخ ) موضعی است در شعر اخطل : باتت یمانیةالریاح تقوده حتی استقاد لها بغیر حبال فی مظلم غدق الرباب کأنمایسقی الاشق و عالجا بدوالی .(از معجم البلدان ).
-
عکس نما
لغتنامه دهخدا
عکس نما. [ ع َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) عکس نماینده . نشان دهنده ٔ تصویر شی ٔ : از جوهر آهن ظلمانی به روزی چند آیینه ای میکند که جوهر مظلم او در صقالت و صفوت بحدی میکشد که عکس نمای محاسن «و صورکم فاحسن صورکم » میگردد. (سندبادنامه ص 52).