مزلم . [ م ُ زَل ْ ل َ ] (ع ص ) سبک و چست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رجل مزلم ؛ مرد بدغذا و به بدی پرورش یافته و مرد سبک هیئت . (ناظم الاطباء). || کوتاه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ظریف . || اسب گرداندام توانا. || کنار گوش بریده از شتر و گوسفند. || تیر نیک تراش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): سهم مزلم ؛ تیر نیک تراشیده . (ناظم الاطباء). || بز کوهی خرداندام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). بز کوهی صغیرالجثة. کذا فی القاموس و عن ابن عباد و الازهری الصغیرالحیة؛ ای صغیرالزلمة یعنی خردنرمه گوش . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.