کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطلع شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حسن مطلع
لغتنامه دهخدا
حسن مطلع. [ ح ُ ن ِ م َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تهانوی آرد: نزد بلغاء آن است که آغاز اشعار و قصائد و جمله ٔ منشآت الفاظ فصیح و جزیل ومعانی بدیع و مناسب حال آورد. کذا فی جامع الصنایع و این بعینه حسن ابتداء است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).و رجوع ب...
-
خوش مطلع
لغتنامه دهخدا
خوش مطلع. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ل َ ] (ص مرکب ) شعر یا کلامی که خوب آغاز شود.
-
جستوجو در متن
-
خبیر شدن
لغتنامه دهخدا
خبیر شدن . [ خ َش ُ دَ ] (مص مرکب ) آگاه شدن . مطلع شدن . واقف شدن . بینایی پیدا کردن . اطلاع یافتن . خبره شدن . دانا شدن .
-
محیط شدن
لغتنامه دهخدا
محیط شدن . [ م ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) احاطه کردن . دربرگرفتن . || گرد برگرد سطحی برآمدن . در میان گرفتن خطی سطحی را. || مطلع و واقف و دانا شدن .
-
وارد شدن
لغتنامه دهخدا
وارد شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن . (ناظم الاطباء). واصل شدن . اندرآمدن . درآمدن . ورود کردن . فروشدن . داخل گشتن . (از یادداشتهای مؤلف ). داخل شدن . || مطلع شدن . || فرود آمدن . وارد آمدن ضربه و جز آن .
-
وارد گشتن
لغتنامه دهخدا
وارد گشتن . [ رِ گ َت َ ] (مص مرکب ) درآمدن . (یادداشت مؤلف ). داخل شدن .ورود. وارد شدن . || مطلع گشتن . واقف گشتن . به رموز کاری آشنا شدن . و رجوع به وارد شدن شود.
-
خبردار شدن
لغتنامه دهخدا
خبردار شدن . [ خ َ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطلع شدن . (از ناظم الاطباء). اطلاع یافتن . آگهی یافتن . واقف شدن . هوشیار شدن . بیدار شدن . (از ناظم الاطباء) : عالم بی خبری طرفه بهشتی بوده ست حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم .صائب .
-
مشارفة
لغتنامه دهخدا
مشارفة. [ م ُ رَ ف َ ] (ع مص ) برای همدیگر مفاخرت کردن به شرف . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فخر کردن با یکدیگر به شرف . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموا...
-
اشمعلال
لغتنامه دهخدا
اشمعلال . [ اِ م ِ ] (ع مص ) مطلع شدن بر چیزی و برآمدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اشمعلال قوم ؛ از هم جدا شدن و پراکنده گردیدن آنان . (از المنجد). || اشمعلال قوم در طلب ؛ شتافتن در طلب چیزی و متفرق شدن آنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتا...
-
پیش پا نشستن
لغتنامه دهخدا
پیش پا نشستن . [ ش ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) مطلع شدن . دست از کار سابق برداشتن . (نظام ).
-
شراف
لغتنامه دهخدا
شراف . [ ش ِ ] (ع مص ) مشارفة. با همدیگر مفاخرت کردن . (ناظم الاطباء). مخفف فعال از شرف و آن بزرگی و علو باشد. (از معجم البلدان ). || برآمدن و مطلع شدن بر چیزی . (ناظم الاطباء). || نزدیک شدن . (از ناظم الاطباء).
-
استیداف
لغتنامه دهخدا
استیداف .[ اِ ] (ع مص ) قطره قطره چکانیدن پیه را. (منتهی الارب ). بچکانیدن . (زوزنی ). چکیدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بازکاویدن از خبر. || فراهم کردن زن نطفه ٔ مرد را در زهدان . || باز کردن سر ظرف و مطلع شدن . سرگشادن آوند شیر را و مطلع شدن ...
-
اعتنان
لغتنامه دهخدا
اعتنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مطلع شدن بچیزهای کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دانا شدن به اخبار کسانی . (از اقرب الموارد). یقال : «اعتن ما عندهم اعتناناً؛ یعنی مطلع شد بچیزهای ایشان . (منتهی الارب ). || پیش گرفتن و پیش آمدن چیزی را. (ناظم ا...
-
آگاهیدن
لغتنامه دهخدا
آگاهیدن . [ دَ ] (مص ) خبر یافتن . آگاه شدن . مطلع، باخبر گشتن . آگهیدن : بیاگاهد اکنون چو من رزم جوی شوم با سواران به نزدیک اوی .فردوسی .