کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مض
لغتنامه دهخدا
مض . [ م َ ] (ع اِ) رمان البر. (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ). رمان البر و میوه ٔ آن حب الفلفل [ کذا ] است . (تذکره ٔ داوود ضریر انطاکی ). به ضاد معجمه ، رمان البر است و ثمرش حب القلقل . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به حب القلقل شود.
-
مض
لغتنامه دهخدا
مض . [ م َض ض ] (ع اِ) سنگی که در چاه کهنه باشد و بدان آب را دریابند. و گاهی در چاهی دو سنگ باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سوزنده : کحل مض ؛ سرمه ...
-
مض
لغتنامه دهخدا
مض . [ م َض ض ] (ع مص ) اندوه مند گردانیدن : مضه الشی ٔ مضاً و مضیضاً؛ اندوه مند گردانید او را آن چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سوختن اندوه و خشم دل را. (زوزنی ). سوخته شدن دل از اندوه و خشم و غضب . (تاج المصادر بیهقی ). ||...
-
مض
لغتنامه دهخدا
مض . [ م ِض ْ ض ُ / م ِض ْ ض ِ / م ِض ْ ض َ / م ِض ْ ضُن ْ ] (ع اِ) کلمه ای است که به معنی لاء نفی آید، یعنی حرکت دادن هر دو لب را چندان که شنیده شود آوازی که به لای نفی ماند و در آن مطمع اجابت باشد، و فی المثل : ان فی مض لمطمعاً . قال الراجز: سئلتها...
-
واژههای همآوا
-
مذ
لغتنامه دهخدا
مذ. [ م ُ ] ( ) به معنی صاحب و خداوند باشد و مرکب می آید همچو اسفندارمذ. (برهان قاطع). اشتباه است ، چه اسفندارمذ مرکب است از: اسفند = اسپند + ارمذ = ارمئتی . این کلمه با بد (پسوند اتصاف ) در سپهبد، موبد، گهبد خلط شده است . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان...
-
مذ
لغتنامه دهخدا
مذ. [ م ُ ] (ع ق ) از آنگاه باز. (منتهی الارب ). ابتدای زمان . از آن زمان . (غیاث اللغات ). منذ. رجوع به منذ شود.
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، در 90 هزارگزی غرب لنگه و دامنه کوه گوگردی ، درمنطقه ٔ گرمسیر واقع و دارای 298 تن سکنه است . آبش از قنات و چاه محصولش غلات و پنبه ، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م َزز ] (ع ص ) صعب و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م َزز ] (ع مص ) مکیدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). مکیدن چیزی را؛ یقال مزه مزاً؛ مکید آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م ِزز ] (ع اِ) افزونی . فضل و فزونی .یقال : له مز علیک ؛ أی فضل ، مر او راست فضل و فزونی بر تو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || اندازه و مقدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م ُزز ] (ع ص ) ترش و شیرین . آنچه که طعمش بین ترش و شیرین باشد. میخوش مزه . (منتهی الارب ) (برهان ). مَلَس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لب ترش . دومزه . (لغت محلی شوشتر خطی ذیل دومزه ). رجوع به ملس شود : و انار ترش و شیرین که آن را به تازی ال...
-
مظ
لغتنامه دهخدا
مظ. [ م َظظ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملامت کردن . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || مظالعود؛ باز کردن پوست چوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) درخت انار یاانار دشتی و کوهی که اکثر در کوه سرات روید. بار ندارد و د...
-
جستوجو در متن
-
دم الضفدع
لغتنامه دهخدا
دم الضفدع . [ دَ مُض ْ ض َ دَ ] (ع اِ مرکب ) خون وزغ که به شیرازی بک گویند. (از اختیارات بدیعی ).