کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلحتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصلحتی
لغتنامه دهخدا
مصلحتی . [ م َ ل َ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به مصلحت . از روی مصلحت . بنابه مصلحت .- کَرِ مصلحتی ؛ که برحسب مقتضای حال خود را ناشنوا یا سنگین گوش معرفی کند. آنکه به دروغ ، دانستن امری را ندانسته و ناشنوده نمودن خواهد. (یادداشت مؤلف ).- امثال : کر مصل...
-
جستوجو در متن
-
لمصلحة
لغتنامه دهخدا
لمصلحة. [ ل ِ م َ ل َ ح َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) (از: لَِ + مصلحة) از پی مصلحتی .
-
حکومت نظامی
لغتنامه دهخدا
حکومت نظامی . [ ح ُ م َ ت ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معلق ماندن قوانین مدنی موقتاً و نائب مناب شدن قوانین لشکری آنرا برای مصلحتی عام . رجوع به نظامی شود.
-
مرسول
لغتنامه دهخدا
مرسول . [ م َ ] (از ع ، ص ، اِ) فرستاده شده . ارسال شده . مُرسَل . و بدین معنی ساخته ٔ فارسی زبانان است : قضا به حاکم رایت نوشته مصلحتی فلک ندیده که مرسول او چه مضمون است .عرفی (از آنندراج ).
-
جنگ زرگری
لغتنامه دهخدا
جنگ زرگری . [ ج َ گ ِ زَ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جنگ ساختگی باشد. (برهان ). جنگ دروغی با کسی برای فریفتن دیگران . (فرهنگ فارسی معین ). جنگ مصلحتی بدون کینه برای فریب دادن شخص دیگر. (ناظم الاطباء).- امثال :جنگ زرگری میانجی نخواهد .
-
مفسده
لغتنامه دهخدا
مفسده . [ م َ س َدَ / دِ ] (از ع ، اِ) بدی و تباهی . زیان و فساد. هرچیز زیان آور. (از ناظم الاطباء). مفسدة : ایزد که همی کرد مرکب تن و جان در هر عضوی مصلحتی کرد نهان گر مفسده ای ندیده بودی به زبان محبوس نکردیش به زندان دهان . مسعودسعد.و رجوع به دو مد...
-
اهل خانه
لغتنامه دهخدا
اهل خانه . [ اَ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ساکنان خانه . اهل بیت : پیش از آنکه با اهل خانه سخنی گوید اهل او به مصلحتی در گنجینه درآمد. (انیس الطالبین ص 147). || به کنایه ، زن . زوجه .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به اهل بیت شود.
-
اعلام کردن
لغتنامه دهخدا
اعلام کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعلان کردن . آگاه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). باخبر ساختن . آگاهانیدن . واقف گردانیدن .مطلع ساختن : تا اگر بیدادی یا حیفی بر ضعیفی رود اعلام کنند. (مجالس سعدی ). در حالتی که ملک را پروای سخن شنیدن او نبود اعلام ک...
-
فوت شدن
لغتنامه دهخدا
فوت شدن . [ ف َ / فُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درگذشتن . مردن . (یادداشت مؤلف ). || از بین رفتن . از دست رفتن . فائت شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : وهیچ عبارت و تسبیح از او فوت نشد. (قصص الانبیاء).گر فوت شود یکی نواله بر چرخ رسد نفیر و ناله . خاقانی .چون به...
-
مجلس کردن
لغتنامه دهخدا
مجلس کردن . [ م َ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انجمن کردن و گفتگو نمودن و مشاوره و مذاکره کردن . (ناظم الاطباء). جلسه کردن .مجلس تشکیل دادن . فراهم آمدن مشاوره و مصلحتی را : حاجب مجلسی کرد و بو سهل حمدوی و سوری و تنی چند دیگر که آنجای بودند با وی خالی بنش...
-
اقتصاص
لغتنامه دهخدا
اقتصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر پی کسی رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قصاص دادن خواستن . || در پی قصاص شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قصاص گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصاص بستدن . (تاج...
-
مصلحت
لغتنامه دهخدا
مصلحت . [ م َ ل َ ح َ ] (ع اِ) مصلحة. مقابل مفسده . (غیاث ). خلاف مفسدت . (آنندراج ). صواب . شایستگی . صلاح . صلاح کار : پس صباح کرد و حال آنکه هر بلایی دفع شده بود و... هر مصلحتی نمایان و پیدا گشته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). علم داشتم به اینکه او...
-
آفریدگار
لغتنامه دهخدا
آفریدگار. [ ف َ دْ / دَ / دِ ] (اِخ ) آفریده گار. نامی از نامهای خدای تعالی . خالق . (ربنجنی ) (دهار). باری . (مهذب الاسماء). فاطر. صانع. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). خلاق . (السامی فی الاسامی ). آفریننده . پدیدآرنده ٔ همه : آفریدگار... عالم اسرار است و...
-
مشاورت
لغتنامه دهخدا
مشاورت . [م ُ وَ / وِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مشورت کردن . (غیاث ). با یکدیگر رای زدن . (ترجمان القرآن ). سگالیدن . (دهار). مأخوذ از عربی ، کنکاش . مشورت . تفکر و اندیشه و مذاکره و تدبیر. (ناظم الاطباء). مشاوره . با کسی رای زدن . شور. سگالش . (یادداشت م...