کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مصعب
لغتنامه دهخدا
مصعب . [ م ُ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی الفرات قرشی عبدری صقلی ، مکنی به ابوالمعرب (423 - 508 هَ . ق .). شاعر و ادیب و از مردم صقلیة بود. در اشبیلیة سکنی گزید و معتمدبن عباد او را سخت گرامی می داشت . دیوان شعرش میان مردم دست به دست می گشت . (از الاع...
-
مصعب
لغتنامه دهخدا
مصعب . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) گشن و گشنی که هنوز زیر بار و یا سواری نیامده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گشن اشتر. (مهذب الاسماء). اسبی که سواری نداده و سوار شدن برآن دشوار باشد. نر. فحل . || شتر سرکش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آن...
-
مصعب
لغتنامه دهخدا
مصعب . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) صاحب شتر سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مصعب
لغتنامه دهخدا
مصعب . [م ُ ع َ ] (اِخ ) ابن زبیر. از مردان نامی صدر اسلام و دست راست برادرش عبداﷲ زبیر بود که حجاز و عراق را به زیر سلطه ٔ برادر درآورد و مختار ثقفی را شکست داد و کشت . عبدالملک مروان با او به جنگ پرداخت و چون ازشکست او عاجز ماند برادرش محمد را با ا...
-
جستوجو در متن
-
نامحق
لغتنامه دهخدا
نامحق . [ م ُ ح ِق ق / ح ِ ] (ص مرکب ) که صاحب حقی نیست . که بر حق نیست . که مصاب نیست .
-
مصابة
لغتنامه دهخدا
مصابة. [ م ُ ب َ ] (ع مص ) دردمند و مصیبت زده کردن . (منتهی الارب ). || رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مصاب .
-
داغ دیدن
لغتنامه دهخدا
داغ دیدن . [ دَ ] (مص مرکب )مردن کسان و خویشان خاصه فرزند. مرگ فرزند یا دیگر اقربا دیدن . مردن عزیزی چون فرزند یا برادر و امثال آن . مصاب شدن بمرگ فرزندی یا خویشی . داغ فرزند دیدن .بمصیبت مرگ فرزند دچار شدن . مصاب بمرگ فرزند شدن .
-
جن زده
لغتنامه دهخدا
جن زده . [ ج ِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پری زده . آنکه مورد اذیت و آزار جنّیان واقع شده . || مصروع . (فرهنگ فارسی معین ). مصاب .
-
مصابة
لغتنامه دهخدا
مصابة. [ م ُ ب َ ] (ع اِ) مصیبت .(منتهی الارب ). || آفت . سختی . شدت نازلة. مصاب . مصوبة. (اقرب الموارد). عاهت . (منتهی الارب ).
-
داغدار کردن
لغتنامه دهخدا
داغدار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دارکردن . || نشان داغ نهادن بر کسی یا حیوانی . || لکه دار کردن . رنگ خلاف رنگ اصلی متن بر آن پدیدآوردن . || معیب کردن . (از آنندراج ). || مصاب کردن بمرگ یا کشتن عزیزی یا فرزندی .
-
مصب
لغتنامه دهخدا
مصب . [ م َ ص َب ب ] (ع اِ) موضع ریختن آب . ج ، مَصاب ّ. (ناظم الاطباء). جای ریختن آب و غیره . (غیاث ). آنجا که رود و آبشار و جز آن فروریزد. پای ، مصب رود. آنجا که رود وارد دریا یا دریاچه می شود. آنجا که آب رودی به دریا یا دریاچه فروریزد. مصب رود ارد...
-
رستم
لغتنامه دهخدا
رستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) شمس الدین ، مکنی به ابوالمعالی ، از وهسودانیان یا روادیان . ممدوح قطران تبریزی . (یادداشت مؤلف ) : امیر جستان گیتی گشا چو کاوس است ابوالمعالی رستم مخالف سهراب قوام دولت و دین شهریار شمس الدین کزو نبیند دشمن مگر عنا و مصاب . ...
-
مدرب
لغتنامه دهخدا
مدرب . [ م ُدَرْ رَ ] (ع ص ) مرد آزمایش دیده و شدت رسیده و سختی چشیده . (منتهی الارب ). منجد. مجرب . مصاب بالبلایا. (اقرب الموارد). آزموده ٔ ممتحن سختی کشیده . || شتر رام ادب یافته ٔ مأنوس سواری در کوچه ها. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الم...
-
مرزاء
لغتنامه دهخدا
مرزاء. [ م ُ رَزْ زَءْ ] (ع ص ) آن که هر کس از وی نیکوئی یابد. (مهذب الاسماء). کریم . (از اقرب الموارد).کریمی که مردمان را از نیکوکاری و خیر و فواید او بهره ای باشد. (از متن اللغة). مرزء مرد جوانمرد که مردمان به خیر او برسند. (منتهی الارب ). || المؤ...
-
لواعج
لغتنامه دهخدا
لواعج . [ ل َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لاعجة. سوزشها. سوزنده .(غیاث ). سوزندگان . سوزندگان جلد و به دردآورندگان بدن : و لواعج این مصیبت قوی عزایم را غلبه کرد و پرده از صبر و شکیبائی برداشت . (تاریخ بیهقی ص 97). انواع حزن و اکتیاب از لواعج آن مصاب بر دلها...