کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشعوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشعوف
لغتنامه دهخدا
مشعوف . [ م َ ] (ع ص ) دیوانه و شیفته ٔ دل رفته از جنون و بیم و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شیفته و عاشق و محب . (غیاث ). عاشق . سخت دوستدار. شیفته . (یادداشت دهخدا) : مکشوف به کوشش و به بخشش مشعوف به قاد...
-
واژههای مشابه
-
مشعوف قاجار
لغتنامه دهخدا
مشعوف قاجار. [ م َ ] (اِخ ) نامش حاجی امام قلی آقا و برادر مهتر موسی خان وصاف و جوانی نجیب و بلندهمت بود. ملازمت امور دیوانی را ترک کرد، و با مشایخ اهل حال و معارف اهل کمال رابطه ٔ کامل حاصل کرد. از اوست :نه هراس دوزخ و نی هوس بهشت ما راشود آخر آنچه ...
-
جستوجو در متن
-
انطراب
لغتنامه دهخدا
انطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) مشعوف شدن و محظوظ گردیدن و مسرور شدن . (ناظم الاطباء).
-
پسام من
لغتنامه دهخدا
پسام من . [ سام ْ م ُ ] (اِخ ) نام کاهنی مصری که درمعبد آمون خدمت میکرد. (ایران باستان ج 1 صص 488 -492). وی هنگامی که اسکندر به آن معبد رفت با وی ملاقات کرد و گفت : که خدا پادشاه مردمان است و بنابراین هرموجودی که بر مردمان حکم میکند، موجودی الهی است ...
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) (میر...) مجذوب . در مزار میرفخر منزل داشت و در اوایل حال بکسب کمال مشغول بود و به آن مشعوف . چون تحصیل کمال نمود جذبه ای از عالم غیب باو رسید و او را از خودی خود برهانید. و از غم و الم خودی خلاص گردانید و چون جذبه بر...
-
خرم دل
لغتنامه دهخدا
خرم دل . [ خ ُرْ رَ دِ ](ص مرکب ) مشعوف . خوشدل . (ناظم الاطباء) : نشست از بر تخت پرمایه سام ابا زال خرم دل و شادکام . فردوسی .زواره فرامرز و دستان سام درستند و خرم دل و شادکام . فردوسی .چنین گفت خرم دلی رهنمای که خوشی گزین زین سپنجی سرای . فردوسی .چ...
-
خرم نهان
لغتنامه دهخدا
خرم نهان . [ خ ُرْ رَ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) آسوده دل . مشعوف . خوشدل . (از ناظم الاطباء) : هنر گیرد این شاه خرم نهان زفرمان او شاد گردد جهان . فردوسی .خردمند و دانا و خرم نهان تنش زین جهانست و دل زآن جهان . فردوسی .سوی مرز ایران نهادند روی دو خرم نها...
-
مشفق کرمانشاهی
لغتنامه دهخدا
مشفق کرمانشاهی . [ م ُ ف ِ ق ِ ک ِ ] (اِخ ) نامش پیر مرادبیک و اصلش از زنگنه و در جوانی ملازم زندیه و در پیری مربی فرزندان امرای شهر شیراز بود. وی را دیده بودم . معقولیتی داشت و از صحبت فضلا و شعرا مشعوف میگشت . بر اشعار حافظ نثری شرح وار می نوشت که ...
-
مشرف اصفهانی
لغتنامه دهخدا
مشرف اصفهانی . [ م ُرِ ف ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا حسین . در باره بند و اصطبل سلاطین صفویه ، مباشر معاملات دیوانی بوده طبع شوخی داشته به مزاح و ظرافت معروف و به نظم ابیات بی معنی مشعوف . وقتی مدعی شده که پنج مثنوی به وزن کتب خمسه ٔ نظامی و امیرخسرو دهل...
-
معانقه
لغتنامه دهخدا
معانقه . [ م ُ ن َ ق َ / ن ِ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) با هم گردن مقارن ساختن و با هم بغل گیر شدن . (غیاث ). روبوسی یکدیگر و بغل گیری همدیگر را. (ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر درآوردن . دست به گردن شدن . یکدیگر را در کنارگرفتن . یکدیگر را بغل کردن . (...
-
معطوف
لغتنامه دهخدا
معطوف . [ م َ ] (ع ص ) پیچانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پیچیده شده . (ناظم الاطباء) : سزاوارتر چیزی که زبان گوینده بدان مشعوف باشد و عنان جوینده بدان معطوف حمد و ثنای باری جلت قدرته ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 6).- معطوف کردن ؛ عطف عنان ک...
-
بابر
لغتنامه دهخدا
بابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن محمدقاسم میرزا که یکی از دختران سلطان حسین بایقرا را بزنی داشت . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 320). مؤلف مجالس النفائس آرد: درویش وش وفائی صفت و کریم الطبع پادشاهی بود و بهمت او پادشاه در این قرنها نبوده گویند پیش او ...
-
خوشنود
لغتنامه دهخدا
خوشنود. [ خوَش ْ / خُش ْ ](ص ) قانع. راضی . خرسند. (ناظم الاطباء) : بگیتی در ازمرگ خوشنود کیست که فرجام کارش نداند که چیست . فردوسی .تو خواهی که من شاد و خوشنود باشم به سه بوسه ٔ خشک در ماهیانی . فرخی .امیر گفت ... من از وی خوشنودم و سزای آن کس که در...